بدندان نرم کننده را گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - ژاژ خاینده، یاوه گو. هرزه گو. بی ربط و یاوه حرف زن. آنکه سخنان یاوه و نامربوط میگوید. آنکه یافه گوید. آنکه در کلام مواظبت گفتار خود نکند و هر پرت و نامربوطی که بدهان آید بیرون ریزد
بدندان نرم کننده را گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - ژاژ خاینده، یاوه گو. هرزه گو. بی ربط و یاوه حرف زن. آنکه سخنان یاوه و نامربوط میگوید. آنکه یافه گوید. آنکه در کلام مواظبت گفتار خود نکند و هر پرت و نامربوطی که بدهان آید بیرون ریزد
فاتح. فتاح. مفتّح. بازکننده: گشایندۀ بند بسته تویی کیان را سپهر خجسته تویی. فردوسی. گشایندۀ بندهای بدی همش رای و هم فرۀ ایزدی. فردوسی. بختش هر روز فزاینده باد دستش هرگاه گشاینده باد. منوچهری. ای گشاینده ی در خیبر، قران بی گشایشهای خوبت خیبر است. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 35). سعوطی لطیف کننده و گشاینده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درهای امید بر رخم بسته شده بگشای خدایا که گشاینده تویی. (منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر). که دایم به دانش گراینده باش در بستگی را گشاینده باش. نظامی. تو نیز ای گشایندۀ قفل راز بترس از چنین روز و با ما بساز. نظامی. ، حل کننده. تفسیرکننده. شرح دهنده: حل کننده مشکلات حوادث و گشایندۀ معضلات نوایب است. (سندبادنامه ص 226)
فاتح. فتاح. مفتّح. بازکننده: گشایندۀ بند بسته تویی کیان را سپهر خجسته تویی. فردوسی. گشایندۀ بندهای بدی همش رای و هم فرۀ ایزدی. فردوسی. بختش هر روز فزاینده باد دستش هرگاه گشاینده باد. منوچهری. ای گشاینده ی ْ در خیبر، قران بی گشایشهای خوبت خیبر است. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 35). سعوطی لطیف کننده و گشاینده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درهای امید بر رخم بسته شده بگشای خدایا که گشاینده تویی. (منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر). که دایم به دانش گراینده باش در بستگی را گشاینده باش. نظامی. تو نیز ای گشایندۀ قفل راز بترس از چنین روز و با ما بساز. نظامی. ، حل کننده. تفسیرکننده. شرح دهنده: حل کننده مشکلات حوادث و گشایندۀ معضلات نوایب است. (سندبادنامه ص 226)
رحمان و ترحم کننده. (ناظم الاطباء). رحمان. رحیم. حنّان. (منتهی الارب). بخشش کننده و مرادف الرحمن است. (آنندراج). جوانمرد و سخی. (ناظم الاطباء). کریم. (منتهی الارب). راحم. عفوّ. (یادداشت مؤلف) : مهربان است و بخشاینده. (تاریخ بیهقی ص 316). بسم اﷲ، بنام خداوند الرحمن، بخشاینده، الرحیم، مهربان. (کشف الاسرار ج 3 ص 546) بخشاینده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد. (کلیله و دمنه). چو بخشاینده و بخشندۀ جود نخستین مایه ها را کرد موجود. نظامی. جرم بخشنده و بخشاینده در بروی همه بگشاینده. جامی، بخشی بودن، در دین و آیین بخشیان بودن (: غازان) کمالیتی تمام حاصل کرد بر وجهی که بشیوۀ بخشیگری عظیم ماهر شد. (تاریخ غازانی ص 78). و رجوع به بخشی شود
رحمان و ترحم کننده. (ناظم الاطباء). رحمان. رحیم. حنّان. (منتهی الارب). بخشش کننده و مرادف الرحمن است. (آنندراج). جوانمرد و سخی. (ناظم الاطباء). کریم. (منتهی الارب). راحم. عَفُوّ. (یادداشت مؤلف) : مهربان است و بخشاینده. (تاریخ بیهقی ص 316). بسم اﷲ، بنام خداوند الرحمن، بخشاینده، الرحیم، مهربان. (کشف الاسرار ج 3 ص 546) بخشاینده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد. (کلیله و دمنه). چو بخشاینده و بخشندۀ جود نخستین مایه ها را کرد موجود. نظامی. جرم بخشنده و بخشاینده در بروی همه بگشاینده. جامی، بخشی بودن، در دین و آیین بخشیان بودن (: غازان) کمالیتی تمام حاصل کرد بر وجهی که بشیوۀ بخشیگری عظیم ماهر شد. (تاریخ غازانی ص 78). و رجوع به بخشی شود