جدول جو
جدول جو

معنی خسیج - جستجوی لغت در جدول جو

خسیج
(خَ)
خرگاه و گلیم بافته شده از پشم. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). خسی. رجوع به خسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نسیج
تصویر نسیج
منسوج، بافته، بافته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیج
تصویر خلیج
قسمتی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد، شاخابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسیج
تصویر بسیج
آمادگی نیروی نظامی، اسباب، سامان، ساز و سامان جنگ، برای مثال تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی - ۳۸۲)، قصد، اراده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
قریه ای است در پنج فرسخی سمرقند. (از انساب سمعانی) (مراصد) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
آمادگی نیروی نظامی، ساختگی کارها وکار سازیها و ساخته شدن وآماده گردیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریج
تصویر خریج
دانش آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیل
تصویر خسیل
فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
ناکس، فرومایه، دون، پست، حقیر، رذل، سبکمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیر
تصویر خسیر
زیانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیج
تصویر خلیج
قسمتی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیج
تصویر نسیج
بافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیج
تصویر نسیج
((نَ))
بافته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
((خَ))
فرومایه، بخیل، جمع خساس، اخسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشیج
تصویر خشیج
((خَ))
عنصر، هیولی، ضد، مخالف، آخشیج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیج
تصویر خلیج
((خَ))
بخشی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد و سه طرف آن خشکی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسیج
تصویر بسیج
((بَ))
فراهم آوردن، تهیه، رخت سفر، آمادگی، تجهیزات، قصد، اراده، آماده کردن نیروهای نظامی و مانند آن برای جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
کنس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلیج
تصویر خلیج
آبکند، کنداب، آبگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
Miserly, Tightfisted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
avare
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
tacaño, avaro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
कंजूस
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
pelit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
ขี้เหนียว , ขี้เหนียว , ขี้เหนียว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
gierig, gierigaard
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
吝啬的 , 吝啬鬼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
avaro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
mesquinho, avaro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
skąpy, skąpiec
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
скупий , скупий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
geizig, Geizhals
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
скупой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
קמצן , קמצן
دیکشنری فارسی به عبری