- خسه
- زفتی زفتگری ناخن خایی پنبه
معنی خسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکلیل الملک
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
زردی وپژمردگی بر انسان یا برگیاه افتد
حالت
گونه رخساره، گودال دراز رخسار دیم
آنکه دچار خفگی شده گلو فشرده، 0 فشردگی گلو
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند
نوعی رستنی که جزو شاخه نهانزادان است و ساقه و برگ دارد ولی ریشه و گل ندارد و بجای ریشه دارای کرکهای ریز در پایین ساقه است که گیاه بوسیله آنها مواد غذایی را جذب میکند. بعضی از اقسام آن هم ساقه ندارند
جانورکی است که هر چه بر زمین افتد بخورد، موریانه، کرم چوب خوار
پشمباف بد
جراحت، ریش
خار کوچک، خس خار، خارسه پهلو، خار فلزی سه گوشه که در زمان جنگ سر راه دشمن ریزند
کاشفیه از گیاهان (گویش اسپهانی)
نقصان، کمی
دور کردن از کسی
زیانکاری، نقصان مایه
خساست، فرومایگی، نامردی، فروده، ناکسی
تاک (طاق)
فشردگی گلو، خبه، نفس بریده
ربودگی، فرصت مناسب
پاروی قایق رانی
عدد پنج، پنج
بیشه شیر
خسور، پدرزن، پدرشوهر
خسیس بودن، فرومایگی، پستی
فرّه، برای مثال خره از رویشان افزون تر آمد / تو گویی کآفتاب آنجا برآمد (زراتشت بهرام - لغت نامه - خره)
خرۀ کیانی: فرّه، در ایران باستان، غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، فرۀ ایزدی
خرۀ کیانی: فرّه، در ایران باستان، غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، فرۀ ایزدی
هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر و کشور
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خلیش، کیوغ
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خلیش، کیوغ
خرّوپف، صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید
خرخر، خرناس، خراخر، خرنش، غطیط
خرخر، خرناس، خراخر، خرنش، غطیط
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگ، ژنگه
محور
در علم زیست شناسی دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد،
سنگ آسیا
محور
در علم زیست شناسی دومین مهرۀ گردن انسان که بعد از مهرۀ اطلس قرار دارد،
سنگ آسیا