جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خپه

خپه

خپه
خفه
خَفِگی، حالتی که به واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می دهد و گاه سبب مرگ می شود، فشردگی گلو، خَپَک، کیارا، خَبَک، خَبَه، اِختِناق
خپه
فرهنگ فارسی عمید

خپه

خپه
خپک. (از جهانگیری). فشردن گلو. (برهان قاطع) (آنندراج) :
چو این پیل شد خسته در دام او
سواران خپه در خم خام او.
حکیم اسدی (از فرهنگ جهانگیری).
دهر گردنده بدین پیسه رسن پورا
خپه خواهدت همی کرد خبرداری.
ناصرخسرو.
خپه گشتم دهن و حلق فزونست چو نای
وز سر ناله سما نیز چو نایید همه.
خاقانی.
به آب اندر خپه گشتن چو ماهی.
نظامی (از فرهنگ جهانگیری).
، نوعی بیماری است و عربان آنرا خُناق میگویند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

سپه

سپه
واحدی از لشکریان (قدیم) لشکر قشون جیش، واحدی نظامی شامل چند (و معمولا سه) لشکر هر ارتش شامل چند سپاه است
فرهنگ لغت هوشیار

چپه

چپه
تخته ای دسته دار بهیات بیل که کشتی بانان کشتی را بدان رانند. -1 کسی که کارها بدست چپ انجام دهد، انحراف بیک سمت
فرهنگ لغت هوشیار