جدول جو
جدول جو

معنی خسرابی - جستجوی لغت در جدول جو

خسرابی
نوعی انجیر درشت و خوش مزه، انجیر خسروی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرابی
تصویر خرابی
ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
ابوبکر محمد بن صرح بغدادی معروف به خرابی، از روات است. او از محمد بن اسحاق مسیبی و غیره حدیث دارد و ابوبکر بن مجاهد و ابوالحسین بن منادی از او روایت دارند. (از معجم البلدان). در تحلیل علم حدیث، روات به عنوان کسانی شناخته می شوند که توانایی انتقال صحیح و دقیق احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را دارند. این افراد با ارزیابی دقیق راویان، توانسته اند احادیث صحیح را از دیگر روایات غیرمعتبر تفکیک کنند و به این ترتیب اصول دینی را از تغییرات احتمالی محافظت کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ویرانی. (از ناظم الاطباء) :
سه پایه بر فلک زد زین خرابی
گذشت از پایۀ خاکی و آبی.
نظامی.
به ز خرابی چو دگرکوی نیست
جز بخرابی شدنم روی نیست.
نظامی.
خرابی و بدنامی آید ز جور
بزرگان رسند این سخن را بغور.
سعدی.
چون نکردی خرابی آبادان
بخرابی چه میشوی شادان.
اوحدی (جام جم).
، زیان. ضرر. (ناظم الاطباء) :
خرابی کند خصم شمشیر زن
نه چندانکه دود دل پیرزن.
سعدی (بوستان).
- امثال:
بر خرابی صبر کن کز انقلاب
دشتها معموره و معمورها صحرا شود.
صائب.
خر خرابی می رساند از چشم گاو می بینند.
خر خرابی می کند گوش گاو را می برند.
، لاابالی گری. بی سامانی. (یادداشت بخطمؤلف) :
گرچه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن می داری.
حافظ.
، بیخودی از مستی. بیخودی از سیاه مستی:
دل که ز غمهات مست بود خراب است
عاقبت مستی ای دودیده خرابی است.
قطب الدین سرخسی (از لباب الالباب).
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت.
حافظ.
، تاخت و تاراج، تباهی و فساد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
بادیه نشین، عرب
فرهنگ لغت هوشیار
اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی، زیان ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسرانی
تصویر خسرانی
((خُ سُ))
منسوب به پدرزن یا پدرشوهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
ویرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
غذا
فرهنگ واژه فارسی سره
نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی
متضاد: آبادی، اضمحلال، انهدام، هدم
متضاد: آباد، فساد
متضاد: صلاح، عیب، نقص
متضاد: حسن، کمال، بیخودی، سیاه مستی، مستی
متضاد: هشیاری، بی خودی، سیاه مستی
متضاد: هشیاری، زیان، ضرر، آسیب
متضاد: سود، رسوایی، بدنامی، ضعف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
فشلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
Destructiveness, Destructivity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
destructivité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نوعی انجیر درشت و مرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
ویرانی، زباله، آشغال
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
vernietigingsdrang
دیکشنری فارسی به هلندی
اختلال، خطا، اختلال عملکرد
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
разрушительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
Zerstörungswut
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
руйнівність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
zniszczycielność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
毁灭性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
destrutividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
distruttività
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
تخریب کاری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
ความทำลายล้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
ধ্বংসাত্মকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
uharibifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
yıkıcılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
파괴성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
破壊性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
הרסניות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
विनाशकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
destructividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خرابی
تصویر خرابی
kehancuran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی