معنی خرابی
- خرابی
- نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی
متضاد: آبادی، اضمحلال، انهدام، هدم
متضاد: آباد، فساد
متضاد: صلاح، عیب، نقص
متضاد: حسن، کمال، بیخودی، سیاه مستی، مستی
متضاد: هشیاری، بی خودی، سیاه مستی
متضاد: هشیاری، زیان، ضرر، آسیب
متضاد: سود، رسوایی، بدنامی، ضعف
