- خرابی
- ویرانی
معنی خرابی - جستجوی لغت در جدول جو
- خرابی
- اوار ویرانی، تباهی، مستی و بی خویشتنی، زیان ویرانی مقابل آبادی، تباهی فساد، مستی و بیخودی، زیان ضرر
- خرابی
- ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
- خرابی
- Destructiveness, Destructivity
- خرابی
- разрушительность
- خرابی
- Zerstörungswut
- خرابی
- руйнівність
- خرابی
- zniszczycielność
- خرابی
- destrutividade
- خرابی
- distruttività
- خرابی
- destructividad
- خرابی
- destructivité
- خرابی
- vernietigingsdrang
- خرابی
- ความทำลายล้าง
- خرابی
- kehancuran
- خرابی
- دمارٌ
- خرابی
- विनाशकता
- خرابی
- הרסניות
- خرابی
- yıkıcılık
- خرابی
- uharibifu
- خرابی
- ধ্বংসাত্মকতা
- خرابی
- تخریب کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویرانه
ویرانه
سخنورانه، راستنمود بر انگیختن شنونده به انجام کاری که سود او در آن است بی نیازاز فرنود آوری (استدلال) منسوب به خطابه. یا قیاس خطابی. قیاسی است مرکب از مقدمات مقبوله یا مظنونه و غرض از خطابه و قیاس خطابی ترغیب مردم است در آنچه آنان را سود دارد از امور معاش و معاد
موهوم، افسانه ای
خراشگری خراطین: پارسی تازی گشته خراتین خوی ناد هم آوای استاد شکند کرم خاکی از جانوران عمل و شغل خراط تراشیدن چوب و برابر ساختن آن، دکان خراط
مهره فروش، مهره های در رشته کشیده شده، مهره و آئینه و قرقره و دگمه کردن و گردن بند فروش
رستی
میگون ازرنگ ها، میخواره مغی منسوب به شراب، باده پرست میخواره
خابیه، خم، خمره، سبو
آنچه که بر آن تکیه دهند، بالش ها