خستوانه است که خرقۀ پاره پارۀ درویشان باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ، خرقه ای که از پارچه های الوان دوخته باشند. (از ناظم الاطباء) : خستونۀ حسن اهتمامش بر خستگی فناست مرهم. ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری)
خستوانه است که خرقۀ پاره پارۀ درویشان باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ، خرقه ای که از پارچه های الوان دوخته باشند. (از ناظم الاطباء) : خستونۀ حسن اهتمامش بر خستگی فناست مرهم. ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری)
خرقه، جامۀ درویشان، نوعی جامۀ پشمی خشن، برای مثال نگر ز سنگ چه مایه به است گوهر سرخ / ز خستوانه چه مایه به است شوشتری (معروفی بلخی - شاعران بی دیوان - ۱۴۴)
خرقه، جامۀ درویشان، نوعی جامۀ پشمی خشن، برای مِثال نگر ز سنگ چه مایه به است گوهر سرخ / ز خستوانه چه مایه به است شوشتری (معروفی بلخی - شاعران بی دیوان - ۱۴۴)
حمله کردن شاهین و بحری و اندازه نمودن باز و باشه و امثال آن باشد بجانب باولی، و باولی جانوری را گویند که بعضی از پر و بال او کنده باشند و در پیش باز و شاهین نو رسانیده و تازه به کار درآورده سر دهند تا به آسانی بگیرد. (برهان). حمله نمودن و اندازه کردن بحری و شاهین شکاری بجانب شکار خود. (انجمن آرا) ، گریز و گریختن و بعربی فرار گویند. (برهان). گریز و فرار. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ستون (پهلوی ’ستونک’). بمعنی تنه درخت است. رجوع کنید به ستون. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). موجۀ آب. (برهان) (آنندراج) : دریای دیده را چو بشوید غمت ازآن تا سقف آسمان برسد هر ستونه ای. زکی مراغه ای (از رشیدی). - ستونۀ آسیا، محور. میخی که آسیا و چرخ بر آن میگردد. قطب. قطبه. (منتهی الارب)
حمله کردن شاهین و بحری و اندازه نمودن باز و باشه و امثال آن باشد بجانب باولی، و باولی جانوری را گویند که بعضی از پر و بال او کنده باشند و در پیش باز و شاهین نو رسانیده و تازه به کار درآورده سر دهند تا به آسانی بگیرد. (برهان). حمله نمودن و اندازه کردن بحری و شاهین شکاری بجانب شکار خود. (انجمن آرا) ، گریز و گریختن و بعربی فرار گویند. (برهان). گریز و فرار. (انجمن آرا) (آنندراج) ، ستون (پهلوی ’ستونک’). بمعنی تنه درخت است. رجوع کنید به ستون. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). موجۀ آب. (برهان) (آنندراج) : دریای دیده را چو بشوید غمت ازآن تا سقف آسمان برسد هر ستونه ای. زکی مراغه ای (از رشیدی). - ستونۀ آسیا، محور. میخی که آسیا و چرخ بر آن میگردد. قطب. قطبه. (منتهی الارب)
پشمینه ای باشد موی از او درآویخته یا کرباس پاره. (صحاح الفرس). پشمینه ای بود که بلادریان دارند و مویها در آنجا آویخته بود. (از فرهنگ اسدی نخجوانی) لباسی باشد که درویشان و فقیران پوشند و از آن پشمها و مویها آویزان باشد. (از برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) : بجنگ دعوی داری و سخت تفته زنی درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی. ابوالعباس مروزی. که از دیبای چین تا خستوانه. شمس فخری. نگر ز سنگ چه مایه بهست گوهر سرخ ز خستوانه چه مایه بهست شوشتری. معروفی. ، خرقه ای را نیز گویند که از پارچه های الوان دوخته شده باشد. (برهان قاطع)
پشمینه ای باشد موی از او درآویخته یا کرباس پاره. (صحاح الفرس). پشمینه ای بود که بلادریان دارند و مویها در آنجا آویخته بود. (از فرهنگ اسدی نخجوانی) لباسی باشد که درویشان و فقیران پوشند و از آن پشمها و مویها آویزان باشد. (از برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) : بجنگ دعوی داری و سخت تفته زنی درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی. ابوالعباس مروزی. که از دیبای چین تا خستوانه. شمس فخری. نگر ز سنگ چه مایه بهست گوهر سرخ ز خستوانه چه مایه بهست شوشتری. معروفی. ، خرقه ای را نیز گویند که از پارچه های الوان دوخته شده باشد. (برهان قاطع)
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره