جدول جو
جدول جو

معنی خستوانه

خستوانه((خُ یا خَ تَ نِ))
جامه پشمی خشن، خرقه
تصویری از خستوانه
تصویر خستوانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خستوانه

خستوانه

خستوانه
خرقه، جامۀ درویشان، نوعی جامۀ پشمی خشن، برای مِثال نگر ز سنگ چه مایه به است گوهر سرخ / ز خستوانه چه مایه به است شوشتری (معروفی بلخی - شاعران بی دیوان - ۱۴۴)
خستوانه
فرهنگ فارسی عمید

خستوانه

خستوانه
پشمینه ای باشد موی از او درآویخته یا کرباس پاره. (صحاح الفرس). پشمینه ای بود که بلادریان دارند و مویها در آنجا آویخته بود. (از فرهنگ اسدی نخجوانی) لباسی باشد که درویشان و فقیران پوشند و از آن پشمها و مویها آویزان باشد. (از برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) :
بجنگ دعوی داری و سخت تفته زنی
درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی.
ابوالعباس مروزی.
که از دیبای چین تا خستوانه.
شمس فخری.
نگر ز سنگ چه مایه بهست گوهر سرخ
ز خستوانه چه مایه بهست شوشتری.
معروفی.
، خرقه ای را نیز گویند که از پارچه های الوان دوخته شده باشد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

استوانه

استوانه
جسمی است گرد، بن او وسر اودو دایره میباشد وبه یکدیگر موازی
استوانه
فرهنگ لغت هوشیار

دستوانه

دستوانه
دستبند دست برنجن، ساعد بند آهنین که در روز جنگ به دست میکردند قولچاق، صدر مجلس مسند
فرهنگ لغت هوشیار

خسروانه

خسروانه
شاهانه ملوکانه عاطفت خسروانه، همچون خسروان: (خسروانه سخن گوید)
خسروانه
فرهنگ لغت هوشیار

خسروانه

خسروانه
شاهانه، منسوب و مربوط به شاه، درخور شاهان مانند شاه
خسروانه
فرهنگ فارسی عمید

استوانه

استوانه
ستون، جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند
استوانه
فرهنگ فارسی معین

دستوانه

دستوانه
دستبند، ساعدبند آهنین که در روز جنگ در دست می کردند
دستوانه
فرهنگ فارسی معین