- خستن
- مجروح کردن
معنی خستن - جستجوی لغت در جدول جو
- خستن
- آزرده کردن، آزردن، زخمی کردن، آزرده شدن، زخمی شدن
- خستن ((خَ تَ))
- مجروح کردن، آزرده شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخستین
انعقاد
معترف
خلاصی یافتن
چیزی را در بند کردن
آستین، آستی، کم
نجات یافتن، آزاد شدن، رها شدن
یافتن، پیدا کردن رها کردن، رستن رها کردن، رستن
بهمرسیدن، بعمل آمدن، حاصل شدن، ظهور کردن
خواب کردن، خسبیدن، بخواب رفتن، بخواب شدن
خستو مقابل ناخستون
اقرار کننده
جانور موذی مانند مار عقرب زنبور و غیره
فرومایگان
خرد کردن، مالیدن
مقابل سستی، مصیبت، بلا
پاک کردن با آب و پاکیزه کردن
به خواب رفتن، خوابیدن
سبز شدن و سر از خاک در آوردن گیاه، روییدن
کنایه از به وجود آمدن، پدید آمدن
کنایه از به وجود آمدن، پدید آمدن
زیستن، زندگی کردن، زندگانی کردن
سنجیدن، وزن کردن، سختیدن، برسختن، برای مثال سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵ - ۸۴۸)
کوفتن، آزردن، زدن، کویستن، کوستن
چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
جستجو کردن، جوییدن، پیدا کردن، یافتن
چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
سفت شدن
افسردن
منجمد شدن، منجمد ساختن
رهیدن، رها شدن، رهایی یافتن، نجات یافتن
ویژگی کسی یا چیزی که از کار و فعالیت زیاد کم توان شده است، کنایه از آزرده، مجروح، دردمند، برای مثال به تیرش خسته شد ویس دلارام / برآمد دلش را زآن خستگی کام (فخرالدین اسعد - ۱۳۰) ، کنایه از عاشق
هسته
هسته
آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه
خیز کردن، خیز برداشتن، کنایه از رها شدن، رهایی یافتن، جهیدن، کنایه از گریختن، وزیدن
ستون، پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود، پایه ای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند، در امور نظامی دسته ای از سربازانکه پشت سر هم در یک خط حرکت کنند، دیرک خیمه، نوشته ای که به صورت عمودی و موازی نوشتۀ دیگر قرار می گیرد، چوب کلفت و بلند که آن را عمودی در زیر سقف به جای جرز و پایه کار بگذارند، بخشی از اتومبیل که بین در جلو و در عقب است، پشتیبان، تکیه گاه، برای مثال استن این عالم ای جان غفلت است / هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی - ۱۱۸)
کوفتن کوبیدن