- خسار
- گمراهی، هلاکی، زیانکاری، بدبختی، خواری
معنی خسار - جستجوی لغت در جدول جو
- خسار
- زیان بردن، زیان کاری
- خسار ((خَ))
- گمراه گشتن، زیان بردن، هلاک شدن، زیان، گمراهی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیان، زیانکاری
گمراهی ویزار ویزایش زیانمندی، گمراهی
زیان، ضرر
ضرر کردن، زیان دیدن، زیان، غرامت
قیافه، سیما، صورت
کم کردن زیان رسانیدن
روی، چهره، گونه، عذار، صورت
زمین سخت و محکم را گویند که در دامن کوه واقع است
شاخۀ درخت، قسمت بالای درخت که پرشاخ و بال باشد
زمین سخت و ناهموار، زمین سخت در دامن کوه، سنگلاخ
زمین سخت و ناهموار، زمین سخت در دامن کوه، سنگلاخ
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، دیمر، عذار، سج، چهر، غرّه، رخساره، محیّا، خدّ، دیمه، لچ، وجنات، چیچک، دیباچه، دیباجه، گردماه
دوال افسار بند بنده کردن دستگیر کردن اسیر کردن، به دوال بستن چیزی را بستن، اسیری بردگی
میخ دو سر تیز، ریسمان ازنیام خرما ریسمان دشنگ (غلاف خرما)
سپند اسپند از گیاهان
زیانکار
فریبنده، مکار، غدار فریبنده، نابکار فریبنده، نابکار
پس مانده
جمع خبار، زمین های نرم، سوراخ های کلاکموش
نیزه جنبان، روغن زه (زیتون)، فلاخن، شیر بیشه
خز فروش
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
آزار، زیر جامه
پیراسته، پاک کرده
زیانکار
زیان زده، زیان کردن، زیانکاری، زیان ضرر
جانور موذی مانند مار عقرب زنبور و غیره
فرومایگان
مردمان رذل و فرومایه
دروغگو