جدول جو
جدول جو

معنی خزندگان - جستجوی لغت در جدول جو

خزندگان
جانورانی مهره دار و خون سرد، با پوستی فلس دار و دست و پای کوتاه یا بدون دست و پا که هنگام حرکت شکمشان بر روی زمین کشیده می شود مانند تمساح، سوسمار، مار و لاک پشت
تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
فرهنگ فارسی عمید
خزندگان
(خَ زَ دَ / دِ)
نام دسته ای از جانورانند که حشرات الارض نیز می نامند چون مار و سوسمار و جز آن. (از ناظم الاطباء). خستر. رجوع به خستر شود.
خزندگان از نظر جانورشناسی:
خزندگان در جانورشناسی به آن دسته از حیواناتی اطلاق میشود که ’خون سرد’ و تخم گذار می باشند. این حیوانات اصولا خاک زی اند ولی در آب هم می توانند مدتها زیست کنند خصوصاً نوع سوسمارهای این دسته (چه دیده شده آنها مدتهای زیاد در زیر آب گذرانده اند) پوست آنها از نوعی فلس های جلدی تشکیل شده و گاهگاه در بعضی از انواع این حیوانات این فلسها بسیار مستحکم میشوند چون لاکهای لاک پشتها و یا پوستهای سوسمارهای بزرگ. طرز قرار گرفتن این فلسها نیز به یک نحو نمی باشند چه در بعضی آنها فلسها در پشت یکدیگر و در بعض دیگر فلسها بروی هم قرار دارند. پوشش پوستی در خزندگان نیز به یک نهج نیست مثلاً در مارها این پوشش بسیار نرم و لطیف است و در طول عمر این حیوان نیز چندین بار عوض میشود در پاره ای از این حیوانات یک جفت یادو عضو می توانند موجب شوند که حیوان حرکت بسیار سریع انجام دهد (نظیر سوسمارها) ولی اغلب این عضوها بسیار لاغر و ظاهری نحیف دارند. این حیوانات در راه سپاری مثل سایر حیوانات پیش می روند جز گروه مارها که بر روی زمین می خزند یعنی با حرکت دادن پهلوهای خود پیش می روند. خزندگان همواره گوشتخوارند جز در موارد بسیارنادری، این حیوانات به کمک فک های قوی و مری های خاص خود میتوانند غذاهای خود را بدون زحمت ببلعند و رنجی نبرند. در نزد گروه زیادی از این حیوانات هضم غذا به آرامی و یک نوع بیحسی و خواب همراه است پاره ای از خزندگان چون افاعی و مارهای عینکی زهر دارند و زهر آنها برای انسانها مضر و کشنده است. این حیوانات در مقابل ناملایمات بسیار مقاوم اند چه اغلب دیده شده که بدون مردن تحمل رنج فراوان قطع عضوی از اعضای خود را می نمایند. خزندگان در روی کرۀ ارض پراکنده و زیادندو چون بطرف استوا رویم انواع آنها بسیار می شوند و اندازۀ طول های آن ها تغییر بسیار می نمایند در عین آنکه بعضی از خزندگان برای بشر مضرند بعضی دیگر نیز مفیدند مثلاً مارمولک ها و مارهای بی زهر، باغ و خانه را از وجود حشرات مضر پاک می کنند و نیز تیماج سازان از پوست بعضی از سوسمارها و مارهای بزرگ تیماجهای قیمتی میسازند. خزندگان به چهار طایفه زیر تقسیم میشوند: 1- سوسماران 2- مارها 3- لاک پشتها 4- تمساحها، جمع واژۀ خزنده. (از ناظم الاطباء). رجوع به خزنده شود
لغت نامه دهخدا
خزندگان
نام دسته ای از جانوران است که حشرات الارض نیز مینامند مانند، مار و سوسمار و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
خزندگان
((خَ زَ دَ))
جمع خزنده، در اصطلاح حیوان شناسی به جانورانی که به دلیل کوتاهی دست و پا شکمشان روی زمین کشیده می شود گفته می شود. بعضی هم دست و پا ندارند
تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
راسته ای از جانوران پستاندار مانند موش، بیدستر و سنجاب که دارای دندان های تیز برای جویدن هستند و چون دندان های ثنایای آن ها پیوسته رشد می کند باید همیشه دندان های خود را به کار بیندازند و چیزی را بجوند تا دندان ها ساییده شود والا بی اندازه بلند می شود و از دهان بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
زنده بودن، زیستن حیات، عمر، حیات، آنچه به زندگی جمعی انسان ها بستگی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوندگار
تصویر خوندگار
عنوان هر یک از پادشاهان عثمانی
فرهنگ فارسی عمید
(زِ دَ / دِ)
جمع واژۀ زنده چنانکه مردگان جمع واژۀ مرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد و زنده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوندگار
تصویر خوندگار
مخدوم خداوند گار سرور، عنوان هر یک از پادشاهان آل عثمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازندگان
تصویر تازندگان
حمله کنندگان، دوندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع پرنده رده بزرگی از شاخه ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندامهای جلو آنها بعلت پرواز در هوا بصورت بال در آمده و بدنشان نیز پوشیده از پر میباشد. بر روی استخوان قص آنها تیغه ای عمودی بنام برشه قرار دارد که عضلات پرواز بان ملصق میباشد باستثنای معدودی از پرندگان که دارای دو سریع میباشند و پرواز نمیکنند (شتر مرغ جزو این دسته است)، استخوانهای پرندگان معمولا مجوف و توخالی و دارای حفره های هوایی برای سبک کردن وزن آنها در موقع پرواز میباشد. گردن پرندگان دارای تعداد زیادی مهره است. بهمین مناسبت طول نسبه کافی دارد و ضمنا بخوبی باطراف قابل چرخش است. قلب پرندگان دارای چهار حفره است و شریان آئورت پس از خروج از بطن چپ بطرف راست بر گشته در امتداد بدن ادامه مییابد (بر عکس پستانداران)، غذای پرندگان در تیره های مختلف آنها فرق میکند: عده ای گوشتخوارند و عده ای علف خوار و عده ای دانه خوار و از دانه حبوبات تغذیه میکنند و عده ای هم بر حسب فصول مختلف غذایشان فرق میکند طیور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جونده، راسته ای از پستانداران که شامل جانورانی است که عموما جثه کوچک دارند و دندان بندی ظنهاناقص است (فاقدانیاب هستند)، دندانهای پیثشین آنها بلند و برنده و در انتها فاقد میناست بهمین جهت عاج دندان آنها مرتبا نمو کرده موجب افزایش طول دندانها میگردد بطوریکه جانور ناچار است برای کوتاه کردن آنها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود. از پستانداران مهم این راسته خرگوش موش سنجاب بیدستر و خوکچه را باید نام برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
حیات، زیستن، زنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه حیات دارد و زندگی میکند جاندار حی مقابل مرده میت، کسی که پرتو معرفت و عشق بر دل وی میتابد، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادگان
تصویر آزادگان
آزاده، احرار، جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوندگان
تصویر جوندگان
((جَ وَ دَ یا دِ))
جمع جونده، دسته ای از پستانداران تیزدندان که دندان های پیشین آن ها پیوسته رشد می کند، به طوری که جانور ناچار است برای کوتاه کردن آن ها هر چیز را که در دسترس می یابد بجود، مانند، موش، سنجاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوندگار
تصویر خوندگار
((خُ دِ))
مخدوم، خداوندگار، سرور، عنوان هر یک از پادشاهان آل عثمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندگانی
تصویر زندگانی
((زِ دَ یا دِ))
زیستن، عمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزادگان
تصویر آزادگان
((دِ))
ایرانیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندگان
تصویر پرندگان
((پَ رَ دِ))
جمع پرنده، رده بزرگی از شاخه ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندام های جلو آن ها به علت پرواز در هوا به صورت بال درآمده و بدنشان نیز پوشیده از پر می باشد، طیور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندگان
تصویر زندگان
احیاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرندگان
تصویر پرندگان
طیور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
Posterity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
postérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posterità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
คนรุ่นหลัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
nageslacht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posteridad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
potomność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posteridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
子孙后代
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
нащадки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
Nachwelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
потомство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
generasi mendatang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی