جدول جو
جدول جو

معنی خزمه - جستجوی لغت در جدول جو

خزمه
(خَ زَ مَ)
واحد خزم. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) ، برگ بافتۀ مقل. (منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمه
تصویر خرمه
(دخترانه)
نام همسر مزدک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
خادم، مجموع کارکنان یک وسیله، مکان یا ماشین مثلاً خدمۀ مسجد، خدمۀ هواپیما، خدمۀ هتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازمه
تصویر ازمه
زمام ها، مهارها، افسارها، کنایه از اختیارها، جمع واژۀ زمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخمه
تصویر زخمه
وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیم های ساز را به صدا درمی آورند، مضراب، زخ، برای مثال ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی / زاری از ما نه تو زاری می کنی (مولوی - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
خازن ها، نگهبان خزانه ها، خزانه دارها، جمع واژۀ خازن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزیه
تصویر خزیه
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزمه
تصویر حزمه
مقداری از هر چیز مانند دستۀ گل، کاغذ و بستۀ هیزم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزمه
تصویر رزمه
بقچۀ لباس، بستۀ رخت، پشتوارۀ جامه، لنگۀ بارقماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزمه
تصویر بزمه
گوشه ای از بزمگاه، قسمتی از مجلس عیش و عشرت، برای مثال ارم نقشی از بزمۀ بزم اوست / قیامت نموداری از رزم اوست (خواجوی کرمانی - لغتنامه - بزمه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیمه
تصویر خیمه
چادر، سر پناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن از سرما و گرما برپا می کنند
خیمه زدن: برپا کردن خیمه، کنایه از اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَزْ زَ مَ)
مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزمه
تصویر هزمه
نشیب سرازیر، مغاک گودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزمه
تصویر گزمه
پاسبان، شبگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزمه
تصویر عزمه
فریز (فریضه)، بایا بایسته (واجب) خانواده دود مان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمه
تصویر خیمه
چادر، سایبان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیه
تصویر خزیه
بلا، گناه
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه مویین که در بینی شتر کنند و مهار بروی بندند، تسمه ای که بدان نعلین را بروی پا بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزمه
تصویر حزمه
دسته، بند هیزم و کاغذ و علف و جز آن، توپ، تخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزمه
تصویر بزمه
گوشه ای از بزمگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمه
تصویر آزمه
ناب، نیش
فرهنگ لغت هوشیار
پشتواره ای جامه پلونده بلغنده (بقچه) هدایت در فرهنگ ناصری می نویسد: (رزمه فارسی است در لغت عربی نیز آورده اند) بوقچه رخت بسته لباس، لنگه بار قماش و اثاثه پشتواره. یا روی رزمه اصطلاحی است که در مورد تفوق و رجحان کسی بر دیگری استعمال شود (نسائم الاسحار 183 ببعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزره
تصویر خزره
پشت درد لوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخمه
تصویر زخمه
بوی گند آلتی کوچک و فلزی که بدان ساز نوازند مضراب زخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
اجتماع مردم، قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه
تصویر خامه
ابریشم خام، ابریشم نتابیده، چربی روی شیر، نی یا قلم برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خثمه
تصویر خثمه
کوتاهی بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضمه
تصویر خضمه
ستبری گندگی، میانه، ستبر بازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
جمع خازن، گنجوران جمع خازن گنجوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعه
تصویر خزعه
لنگی پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازمه
تصویر ازمه
((اَ زِ مِّ))
جمع زمام، مهارها، افسارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزنه
تصویر خزنه
((خَ زَ نِ))
جمع خازن، گنجوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خامه
تصویر خامه
((مِ))
ابریشم خام، سرشیر، قلم، توده، تل ریگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
((خَ دَ مِ))
جمع خادم، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خامه
تصویر خامه
قلم
فرهنگ واژه فارسی سره