آب سرد، آب گردآمدۀ در پهنای خرمابن و جز آن، آگنده. پر، حوض فراخ مانندی که در آن آب ریزد، کرانۀ جوی، آداک دریا، خلیج دریا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
آب سرد، آب گردآمدۀ در پهنای خرمابن و جز آن، آگنده. پر، حوض فراخ مانندی که در آن آب ریزد، کرانۀ جوی، آداک دریا، خلیج دریا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
معرب تیریز. تیریج. چاپوق. تیریز جامه. ج، دخاریص: و قال ان اهل هذه الجزائر لایکون اضح منهم حتی انهم یعملون القمیص مفروغا منه نسجا بالکمین و الدخریص. (اخبار الصین والهند). رجوع به دخاریص شود
معرب تیریز. تیریج. چاپوق. تیریز جامه. ج، دخاریص: و قال ان اهل هذه الجزائر لایکون اضح منهم حتی انهم یعملون القمیص مفروغا منه نسجا بالکمین و الدخریص. (اخبار الصین والهند). رجوع به دخاریص شود