جدول جو
جدول جو

معنی خریشک - جستجوی لغت در جدول جو

خریشک
(خَ شَ)
خریطۀ چرمین که نعلبندان در آن ابزار کار نهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خریش
تصویر خریش
خراش، خراشیدگی، ریشخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
جوجۀ مرغ
مرد جنگی
گودال، گودی، مغاک
فرهنگ فارسی عمید
(خَ کُ شَ)
نوعی خرمای شهداد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
پادشاه، بزرگ، کدخدا، کدبانوی خانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بمعنی انگشت کهین است، چنانکه مهذب الاسماء در ترجمه خنصر گفته است. (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ / شِ)
بول خر. (آنندراج). شاش خر
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ / بُ / بِ)
آهنگر. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نعلبند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران که در 33هزارگزی باختر کرج و 3هزارگزی جنوب هشتجرد واقع است و 96 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود کردان، محصولش غلات، صیفی، بنشن، چغندر قند، باغات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مطرقه و پتک خرد را گویند که پیوسته بدان کار کنند. (از فرهنگ اوبهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
جوجه مرغ. مغاک گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
((کُ شَ))
مغاک، گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کریشک
تصویر کریشک
((کَ یا کِ شَ))
جوجه مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریش
تصویر خریش
((خَ))
خراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریش
تصویر خریش
ریشخند، استهزا
فرهنگ فارسی معین
گیاهی که ساقه ی آن به جای هیزم مورد استفاده قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتیدن اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی