نام آبی است از آبهای عمرو بن کلاب بنابر یکی از اقوال ابی زیاد چه او در جای دیگر از کتاب خود می گوید خریجه از مستغلات بنی عجلان است. (از معجم البلدان یاقوت)
نام آبی است از آبهای عمرو بن کلاب بنابر یکی از اقوال ابی زیاد چه او در جای دیگر از کتاب خود می گوید خریجه از مستغلات بنی عجلان است. (از معجم البلدان یاقوت)
نام جایگاهی بوده است به بصره که یغماگران خرابش کردند و واقعۀ جمل نیز بدانجا اتفاق افتاد. (از معجم البلدان یاقوت). موضعی بوده است به بصره که آن را بصیره صغری نیز می گویند. (از منتهی الارب)
نام جایگاهی بوده است به بصره که یغماگران خرابش کردند و واقعۀ جمل نیز بدانجا اتفاق افتاد. (از معجم البلدان یاقوت). موضعی بوده است به بصره که آن را بصیره صغری نیز می گویند. (از منتهی الارب)
بیعشده. مبیوع. (یادداشت بخط مؤلف) : معاذاﷲ که خریدۀ نعمتهایشان باشد کسی. (تاریخ بیهقی). هر بنده ای که هست به بلغارو هند و روم آن بنده را بسیم و زر خود خریده گیر. سعدی
بیعشده. مبیوع. (یادداشت بخط مؤلف) : معاذاﷲ که خریدۀ نعمتهایشان باشد کسی. (تاریخ بیهقی). هر بنده ای که هست به بلغارو هند و روم آن بنده را بسیم و زر خود خریده گیر. سعدی
خریق. مغاکی که در آبراهۀ سیل که در آن سنگریزه باشد کنند تا آنکه بزمین سخت رسد و آن را از ریگ پر کرده نهال از خرما نشانند. (آنندراج) ، خریق. خرما بن رطب چیدنی. (آنندراج)
خریق. مغاکی که در آبراهۀ سیل که در آن سنگریزه باشد کنند تا آنکه بزمین سخت رسد و آن را از ریگ پر کرده نهال از خرما نشانند. (آنندراج) ، خریق. خرما بن رطب چیدنی. (آنندراج)
مغاکی که در آب راهۀ سیل که در آن سنگریزه باشد کنند تا آن که بزمین سخت رسد و آن را از ریگ پر کرده نهال خرما نشانند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، خرمابن رطب چیدنی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
مغاکی که در آب راهۀ سیل که در آن سنگریزه باشد کنند تا آن که بزمین سخت رسد و آن را از ریگ پر کرده نهال خرما نشانند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، خرمابن رطب چیدنی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
باردانی که از چوب خرما و جز آن سازند جهت بار خربزه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کمانی که از چوب شریج سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمانی که از نی سازند. (غیاث اللغات) ، کابک کبوتران که از نی ساخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشیانۀ کبوتران که از نی سازند. (از اقرب الموارد) ، پاره ای از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قطعه ای از پی که پر تیر را بدان محکم بندند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جلد کتاب. ج، شرائج. (ناظم الاطباء)
باردانی که از چوب خرما و جز آن سازند جهت بار خربزه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کمانی که از چوب شریج سازند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمانی که از نی سازند. (غیاث اللغات) ، کابک کبوتران که از نی ساخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشیانۀ کبوتران که از نی سازند. (از اقرب الموارد) ، پاره ای از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قطعه ای از پی که پر تیر را بدان محکم بندند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جلد کتاب. ج، شَرائج. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری قروه و سه هزارگزی شمال باختری محبین، تپه ماهور، سردسیر، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و مختصری حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و در تابستان می توان اتومبیل برد. صنایعدستی زنان قالیچه و جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری قروه و سه هزارگزی شمال باختری محبین، تپه ماهور، سردسیر، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و مختصری حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و در تابستان می توان اتومبیل برد. صنایعدستی زنان قالیچه و جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کرطا بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در پانزده هزارگزی شمال خاوری رامهرمز کنار راه شوسۀ هفتگل به گنبد لران. این ناحیه کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی و دارای 160 تن سکنۀ فارسی زبان می باشد. آب آن از رود خانه رامهرمز و محصولاتش غلات و برنج است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند و راه آنجا شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کرطا بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در پانزده هزارگزی شمال خاوری رامهرمز کنار راه شوسۀ هفتگل به گنبد لران. این ناحیه کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی و دارای 160 تن سکنۀ فارسی زبان می باشد. آب آن از رود خانه رامهرمز و محصولاتش غلات و برنج است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند و راه آنجا شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کیسه ای از پوست و مانند آن که در آن چیزی کرده دهن آن بند کنند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خرائط. ظبیه. خلیته. کریتا. کیسه. (یادداشت بخط مؤلف) : مشکی از آب کرده پنهان پر در خریطه نگاه داشت چو در. نظامی. خریطه بر خریطه بسته زنجیر ز خسرو تا به کیخسرو همی گیر. نظامی. نقل است که در پیش مریدی حکایت می کرد که در بصره نان پزی هست که درجۀ ولایت دارد مرید برخاست و به بصره رفت نان پز را دید خریطه در محاسن کرده چنانکه عادت نانوایان باشد چون نظر مرید بر وی افتاد بر خاطر او بگذشت که اگر او را درجۀ ولایت بودی از آتش احتراز نکردی. (تذکرهالاولیاء عطار) ، کیسه و جوال کوچک که در آن مکتوبات گذارند. (از ناظم الاطباء). امیر خواجه بونصر را آواز داد پیش تخت شدو نامه بستد و باز پس آمد و روی... بایستاد و خریطه بگشاد و نامه بخواند. (تاریخ بیهقی). رسول بر خاست و نامه در خریطۀ دیبای سیاه پیش تخت برد و بدست امیر داد و باز گشت. (تاریخ بیهقی). و نماز دیگر آن روزصلتی از آن وی رسول دار برد... و پنجاه پارچۀ جامۀنابریده مرتفع و از عود و مشک و کافور چند خریطه دستوری داد تا برود. (تاریخ بیهقی). سوری با فطانت طبعو دلیری او بر ظلم گوید ای دواتی خریطۀ کاغذ حاضر کن... (تاریخ بیهق). هر ورق کاوفتاد در دستم همه را در خریطه ای بستم. نظامی. به کدام روسپیدی طمع بهشت بندی تو که در خریطه چندین ورق سیاه داری. سعدی. ، بغچه. (ناظم الاطباء) : زآن دم که در خریطۀ اطلس عبیر شد خوشبوی گشت رخت و ببر دلپذیر شد. نظام قاری. ، نقشه. (یادداشت بخط مؤلف). نقشۀ جغرافیا، مکتوب، کیسۀ مصحف، کیف، کیف نوشتجات، جلد، تخمدان. (ناظم الاطباء)
کیسه ای از پوست و مانند آن که در آن چیزی کرده دهن آن بند کنند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خَرائط. ظبیه. خلیته. کریتا. کیسه. (یادداشت بخط مؤلف) : مشکی از آب کرده پنهان پر در خریطه نگاه داشت چو در. نظامی. خریطه بر خریطه بسته زنجیر ز خسرو تا به کیخسرو همی گیر. نظامی. نقل است که در پیش مریدی حکایت می کرد که در بصره نان پزی هست که درجۀ ولایت دارد مرید برخاست و به بصره رفت نان پز را دید خریطه در محاسن کرده چنانکه عادت نانوایان باشد چون نظر مرید بر وی افتاد بر خاطر او بگذشت که اگر او را درجۀ ولایت بودی از آتش احتراز نکردی. (تذکرهالاولیاء عطار) ، کیسه و جوال کوچک که در آن مکتوبات گذارند. (از ناظم الاطباء). امیر خواجه بونصر را آواز داد پیش تخت شدو نامه بستد و باز پس آمد و روی... بایستاد و خریطه بگشاد و نامه بخواند. (تاریخ بیهقی). رسول بر خاست و نامه در خریطۀ دیبای سیاه پیش تخت برد و بدست امیر داد و باز گشت. (تاریخ بیهقی). و نماز دیگر آن روزصلتی از آن وی رسول دار برد... و پنجاه پارچۀ جامۀنابریده مرتفع و از عود و مشک و کافور چند خریطه دستوری داد تا برود. (تاریخ بیهقی). سوری با فطانت طبعو دلیری او بر ظلم گوید ای دواتی خریطۀ کاغذ حاضر کن... (تاریخ بیهق). هر ورق کاوفتاد در دستم همه را در خریطه ای بستم. نظامی. به کدام روسپیدی طمع بهشت بندی تو که در خریطه چندین ورق سیاه داری. سعدی. ، بغچه. (ناظم الاطباء) : زآن دم که در خریطۀ اطلس عبیر شد خوشبوی گشت رخت و ببر دلپذیر شد. نظام قاری. ، نقشه. (یادداشت بخط مؤلف). نقشۀ جغرافیا، مکتوب، کیسۀ مصحف، کیف، کیف نوشتجات، جلد، تخمدان. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 25هزارگزی باختری اهواز کنار رود کرخه کور، 5هزارگزی شمال راه اهواز به هویزه. دشت و گرمسیر است و 60 تن سکنۀ شیعه دارد. زبانشان فارسی و عربی است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 25هزارگزی باختری اهواز کنار رود کرخه کور، 5هزارگزی شمال راه اهواز به هویزه. دشت و گرمسیر است و 60 تن سکنۀ شیعه دارد. زبانشان فارسی و عربی است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
الکبری مشهور به ام المؤمنین، اول زن پیغمبر اسلام است که دختر خویلدبن اسد بن عبدالعزی بن قصی از اشراف قریش بود. مادر مشارالیها فاطمه بنت زائده الاصم از اولاد عامر بن لؤی است. بزمان جاهلیت خدیجه را طاهره می گفتند و حضرت رسالت لقب ’کبری ̍’ به او داد. قبل از بعثت این زن به ازدواج پیغمبر اسلام درآمد و حضرت صدیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا و قاسم و طیب و طاهر از بطن اوست. خدیجه کبری ̍ پیش از همه زنان قبول اسلام و ایمان نمود و مدت 24 سال و اندی دورۀ زندگی او با پیغمبر بود و بعد از آن بسرای دیگر شتافت. از وسائل ظاهری که موجب پیشرفت کار نبوت شد، ثروت خدیجه را ذکر کرده اند. عایشه روایت می کند که پیغمبر همواره خدیجه را وصف و ثنا می کرد تا روزی غیرت بر من عارض شد و رشک بردم و گفتم: خدیجه بیش از پیرزنی نبوده است، خداوند عالمیان مر ترا بهتر ازآن عنایت کرده. پیغمبر اسلام دلتنگ شد و گفت: نه، والله ببهتر از خدیجه تاکنون نایل نشده ام. در وقتی که تمام مردم کافر بودند، او مرا تصدیق می کرد. در اوانی که هیچکس بمعاونت من نمیپرداخت او به ثروت خود با من مؤاسات کرد و خداوند از بطن او چند فرزند بمن عطا فرمود. عایشه گفت: چون این کلمات را از حضرت پیغمبر استماع کرد بر خود مخمر کردم که من بعد از خدیجه بد نگویم. خدیجه سه سال قبل از هجرت در سن شصت وپنج سالگی در مکۀ معظمه بدار بقا شتافت. بنابراین تاریخ مزاوجت او با حضرت رسول، بیست وهفت سال و چند ماه قبل از هجرت اتفاق افتاده است. خدیجه الکبری، زنی عاقل و باثروت بود و پیغمبر اسلام در حق او گفته است: خدیجه خیرنساء عالمها. (از خیرات حسان ج 1 ص 111) : از سر زهد و صفا در شخص او هم خدیجه هم حمیرا دیده ام. خاقانی
الکبری مشهور به ام المؤمنین، اول زن پیغمبر اسلام است که دختر خویلدبن اسد بن عبدالعزی بن قصی از اشراف قریش بود. مادر مشارالیها فاطمه بنت زائده الاصم از اولاد عامر بن لؤی است. بزمان جاهلیت خدیجه را طاهره می گفتند و حضرت رسالت لقب ’کبری ̍’ به او داد. قبل از بعثت این زن به ازدواج پیغمبر اسلام درآمد و حضرت صدیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا و قاسم و طیب و طاهر از بطن اوست. خدیجه کبری ̍ پیش از همه زنان قبول اسلام و ایمان نمود و مدت 24 سال و اندی دورۀ زندگی او با پیغمبر بود و بعد از آن بسرای دیگر شتافت. از وسائل ظاهری که موجب پیشرفت کار نبوت شد، ثروت خدیجه را ذکر کرده اند. عایشه روایت می کند که پیغمبر همواره خدیجه را وصف و ثنا می کرد تا روزی غیرت بر من عارض شد و رشک بردم و گفتم: خدیجه بیش از پیرزنی نبوده است، خداوند عالمیان مر ترا بهتر ازآن عنایت کرده. پیغمبر اسلام دلتنگ شد و گفت: نه، والله ببهتر از خدیجه تاکنون نایل نشده ام. در وقتی که تمام مردم کافر بودند، او مرا تصدیق می کرد. در اوانی که هیچکس بمعاونت من نمیپرداخت او به ثروت خود با من مؤاسات کرد و خداوند از بطن او چند فرزند بمن عطا فرمود. عایشه گفت: چون این کلمات را از حضرت پیغمبر استماع کرد بر خود مخمر کردم که من بعد از خدیجه بد نگویم. خدیجه سه سال قبل از هجرت در سن شصت وپنج سالگی در مکۀ معظمه بدار بقا شتافت. بنابراین تاریخ مزاوجت او با حضرت رسول، بیست وهفت سال و چند ماه قبل از هجرت اتفاق افتاده است. خدیجه الکبری، زنی عاقل و باثروت بود و پیغمبر اسلام در حق او گفته است: خدیجه خیرنساء عالمها. (از خیرات حسان ج 1 ص 111) : از سر زهد و صفا در شخص او هم خدیجه هم حمیرا دیده ام. خاقانی
خانه کوچک (مطلقا)، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز: (همه عالم چو باغ و بستانست این کریچت بتر ز زندانست) (سنائی)، تالاری که بر بالای خرمن غله نا کوفته سازند تا باران آنرا ضایع نسازد
خانه کوچک (مطلقا)، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز: (همه عالم چو باغ و بستانست این کریچت بتر ز زندانست) (سنائی)، تالاری که بر بالای خرمن غله نا کوفته سازند تا باران آنرا ضایع نسازد