دهی از دهستان بیرم بخش گاوبندی لار واقع در 59هزارگزی شمال خاوری گاوبندی. جلگه، گرمسیر. آب از چاه و باران و محصول آن غلات و لبنیات و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان بیرم بخش گاوبندی لار واقع در 59هزارگزی شمال خاوری گاوبندی. جلگه، گرمسیر. آب از چاه و باران و محصول آن غلات و لبنیات و خرما. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
نام کوچه ای بوده به نیشابور و معرب آن خرجوش است. از آنجاست ابوسعید عبدالملک بن ابی عثمان خرگوشی که از فقیهان معروف به وده است. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به عبدالملک ’ابوسعید’ و ’خرجوش’ و ’خرجوشی’ شود
نام کوچه ای بوده به نیشابور و معرب آن خرجوش است. از آنجاست ابوسعید عبدالملک بن ابی عثمان خرگوشی که از فقیهان معروف به وده است. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به عبدالملک ’ابوسعید’ و ’خرجوش’ و ’خرجوشی’ شود
خرگوره. خر وحشی. گورخر. (ناظم الاطباء). خر دشتی. (آنندراج). یحمور. (ملخص اللغات حسن خطیب). کندر. جاب. عیر. احقب. حمارالوحش: از دور خرگوری بدید (بهرام گور) ... چون بر خرگور رسید شیری دید خویشتن بر پشت آن گور افکنده. (ترجمه تاریخ بلعمی). گوشت خرگور گرم باشد غلیظ و خون را گرم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پس قضاء ایزدی چنان بود کی بهرام روزی در نخجیرگاه از دنبال خرگوری می دوانید. (فارسنامۀ ابن بلخی). شیر اگر در میان شکار خرگوش خرگوری بیند دست از خرگوش بدارد و روی سوی خرگور آرد. (کلیله و دمنه). خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. سوزنی. وآن کز ره تو رمد چو خرگور مرده بخر آورندش از گور. نظامی. ای خران گور آن سو دامهاست در کمین این سوی خون آشامهاست. مولوی. کودکان چون نام بازی بشنوند جمله با خرگور هم تگ می دوند. مولوی (مثنوی)
خرگوره. خر وحشی. گورخر. (ناظم الاطباء). خر دشتی. (آنندراج). یحمور. (ملخص اللغات حسن خطیب). کندر. جاب. عَیر. اَحْقَب. حمارالوحش: از دور خرگوری بدید (بهرام گور) ... چون بر خرگور رسید شیری دید خویشتن بر پشت آن گور افکنده. (ترجمه تاریخ بلعمی). گوشت خرگور گرم باشد غلیظ و خون را گرم کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). پس قضاء ایزدی چنان بود کی بهرام روزی در نخجیرگاه از دنبال خرگوری می دوانید. (فارسنامۀ ابن بلخی). شیر اگر در میان شکار خرگوش خرگوری بیند دست از خرگوش بدارد و روی سوی خرگور آرد. (کلیله و دمنه). خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. سوزنی. وآن کز ره تو رمد چو خرگور مرده بخر آورندش از گور. نظامی. ای خران گور آن سو دامهاست در کمین این سوی خون آشامهاست. مولوی. کودکان چون نام بازی بشنوند جمله با خرگور هم تگ می دوند. مولوی (مثنوی)
خرگوش به خواب زنی پارسا و خاموش بود. اگر کسی بیند درخانه او خرگوش است، دلیل که زنی بدین صفت بخواهد و پوست و استخوان او به خواب مال و منافع اندک است. اگر بیند که خرگوش بکشت، دلیل که به سبب عیال او را مصیبتی رسد. اگربیند گردن خرگوش را به سوی قفا در پیچید، دلیل که با زن خویش از راه دیگر مجامعت کند. جابر مغربی رگوش به خواب دیدن بد است. اگر بیند خرگوش بگرفت یا کسی بدو عطا داد، دلیل که زنی بد خواهد یا کنیزکی بد بخرد. اگر بیند پوست خرگوش پوشیده بود یا از گوشت او می خورد، دلیل که چیزی اندک از زن به وی رسد. اگر بیند که بچه خرگوش داشت، دلیل که او را حالی پیش آید که در او هیچ نباشد، جز رنج و بعضی از معبران گویند: رنج و اندوه او از فرزندان است. محمد بن سیرین
خرگوش به خواب زنی پارسا و خاموش بود. اگر کسی بیند درخانه او خرگوش است، دلیل که زنی بدین صفت بخواهد و پوست و استخوان او به خواب مال و منافع اندک است. اگر بیند که خرگوش بکشت، دلیل که به سبب عیال او را مصیبتی رسد. اگربیند گردن خرگوش را به سوی قفا در پیچید، دلیل که با زن خویش از راه دیگر مجامعت کند. جابر مغربی رگوش به خواب دیدن بد است. اگر بیند خرگوش بگرفت یا کسی بدو عطا داد، دلیل که زنی بد خواهد یا کنیزکی بد بخرد. اگر بیند پوست خرگوش پوشیده بود یا از گوشت او می خورد، دلیل که چیزی اندک از زن به وی رسد. اگر بیند که بچه خرگوش داشت، دلیل که او را حالی پیش آید که در او هیچ نباشد، جز رنج و بعضی از معبران گویند: رنج و اندوه او از فرزندان است. محمد بن سیرین