- خروشیدن
- بانگ زدن، فریاد کردن
معنی خروشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- خروشیدن ((خُ دَ))
- بانگ برزدن، فریاد کشیدن
- خروشیدن
- بانگ و فریاد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خروشیدن
خروشیدن، بانگ و فریاد کردن
از پوست بدن یا سطح چیزی با سر ناخن خار و جز آن ایجاد خراش کردن خراش دادن، ریش کردن مجروح ساختن
خراش دادن
فراهم آوردن، جمع کردن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
خراش دادن، پوست بدن را با سر ناخن زخم کردن، کنایه از ناراحت کردن
فروختن: زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم و ز زیان آن دم محیص
خراش دادن، خراشیدن، برای مثال جهان بر شبه داوود است و من چون اوریا گشتم / جهانا یافتی کامت کنون زاین بیش نخریشم (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۸)
Gouge, Grind, Scrape, Scratch
выдалбливать , молоть , скрести , царапать
ausmeißeln, mahlen, schaben, kratzen
вирізати , молоти , скребти , дряпати
dłubać, mielić, drapać
凿 , 磨 , 刮
cavar, moer, raspar, arranhar
scavare, macinare, graffiare
desgarrar, moler, raspar, rascar
entailler, moudre, érafler, égratigner
uithakken, malen, schrapen, krabben
ขูด , บด , ขีด
mengukir, menggiling, menggores
حفر , حف , خشّ
खुरचना , पीसना , खरोंचना
חפור , לטחון , לגרד
彫る , ひく , こする , 引っかく
파다 , 갈다 , 긁다
kazımak, öğütmek, sıyırmak, tırmalamak
kuchora, kusaga, kuguna
খোঁচানো , পিষে ফেলা , আঁচড়ানো