میوه ای بیضی شکل، درشت، شیرین، معطر و آبدار با پوست ضخیم، بوتۀ این میوه که کوتاه و ساقه هایش بر روی زمین خوابیده است خربزۀ ابوجهل: در علم زیست شناسی حنظل
میوه ای بیضی شکل، درشت، شیرین، معطر و آبدار با پوست ضخیم، بوتۀ این میوه که کوتاه و ساقه هایش بر روی زمین خوابیده است خربزۀ ابوجهل: در علم زیست شناسی حنظل
خربز. خربزه. تلفظ دیگریست در خربزه: از حکمت باری تعالی در مصر خربوزه به انواع است بطوری که چون شخص فقیری در آن دشت پرحرارت تشنه و بی طاقت شود، میتواند که با جزئی پول خریده نائرۀ عطش خودفرونشاند. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به خربزه شود
خربز. خربزه. تلفظ دیگریست در خربزه: از حکمت باری تعالی در مصر خربوزه به انواع است بطوری که چون شخص فقیری در آن دشت پرحرارت تشنه و بی طاقت شود، میتواند که با جزئی پول خریده نائرۀ عطش خودفرونشاند. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به خربزه شود
نام ناحیتی بوده است در ب اسی در شبه جزیره یونان که در سال 338 قبل از میلاد جنگی بین فیلیپ پادشاه مقدونیه پدر اسکندر و آتنی ها در این نقطه اتفاق افتاد. در این نبرد فیلیپ فرماندهی جناح راست قشون خود را به اسکندر داد و معاونین ممتاز خود را هم در کنار او جا داد و فرماندهی جناح چپ را خود بعهده گرفت و باقی قشون را بمکانهایی که موافق اقتضای محل و وقت بود فرستاد. آتنی ها نیز سپاهشان را نظر بقومیت بدو قسمت (آتنی و ب اسی) تقسیم کردند. جنگ خونین از طلیعۀ صبح اتفاق افتاد، در این جنگ خونین مردان بسیاری از طرفین کشته شدند. بالاخره اسکندر با شجاعت خاص مجاهدت زیاد کرد و صف دشمن را شکافت و تلفات زیاد بمردان آتنی وارد آورد ولی از آنجاکه فیلیپ نمی خواست شاهد فتح را کسی جز او به آغوش کشد با فشار زیاد جبهۀ آتنی را بعقب نشاند و بر اثر این جنگ هزار نفر آتنی کشته و دوهزار نفر اسیر شدند و جنگ به پیروزی فیلیپ و اسکندر خاتمه یافت و نیز بواسطۀ این جنگ و شکست آتنی ها لی سیک لس سردار خود را کشتند و فیلیپ در واقع پادشاه مقدونیه و تمام یونان شد. (از تاریخ ایران باستان ص 1203 و 1204 و 1205)
نام ناحیتی بوده است در ب ِاُسی در شبه جزیره یونان که در سال 338 قبل از میلاد جنگی بین فیلیپ پادشاه مقدونیه پدر اسکندر و آتنی ها در این نقطه اتفاق افتاد. در این نبرد فیلیپ فرماندهی جناح راست قشون خود را به اسکندر داد و معاونین ممتاز خود را هم در کنار او جا داد و فرماندهی جناح چپ را خود بعهده گرفت و باقی قشون را بمکانهایی که موافق اقتضای محل و وقت بود فرستاد. آتنی ها نیز سپاهشان را نظر بقومیت بدو قسمت (آتنی و ب ِاُسی) تقسیم کردند. جنگ خونین از طلیعۀ صبح اتفاق افتاد، در این جنگ خونین مردان بسیاری از طرفین کشته شدند. بالاخره اسکندر با شجاعت خاص مجاهدت زیاد کرد و صف دشمن را شکافت و تلفات زیاد بمردان آتنی وارد آورد ولی از آنجاکه فیلیپ نمی خواست شاهد فتح را کسی جز او به آغوش کشد با فشار زیاد جبهۀ آتنی را بعقب نشاند و بر اثر این جنگ هزار نفر آتنی کشته و دوهزار نفر اسیر شدند و جنگ به پیروزی فیلیپ و اسکندر خاتمه یافت و نیز بواسطۀ این جنگ و شکست آتنی ها لی سیک لس سردار خود را کشتند و فیلیپ در واقع پادشاه مقدونیه و تمام یونان شد. (از تاریخ ایران باستان ص 1203 و 1204 و 1205)
میوه ای است شیرین و لذیذ و خوشبو و کلان. (ناظم الاطباء). میوه خوشبودار کلان چرا که ’خر’ بالفتح بمعنی کلان و ’بزه’ بضم موحده و فتح زاء معجمه بمعنی میوۀ شیرین و خوشبودار چون خربزه به نسبت اکثر میوه ها کلان و خوشبودار است. لهذا به این اسم مسمی گردید. (غیاث اللغات) (آنندراج). بطیخ. (منتهی الارب). ابوالا صفر. (یادداشت بخط مؤلف) : کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه. (منسوب برودکی). خربزه پیش او نهاد اسن وز بر او بگشت حالی شاد. غضایری. سرد و دراز و زردی چون غاوشوی خام نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه. لبیبی. و بفهرج خربزه ها بود و نیکو شیرین و بزرگ (و هندویانه بدان مرتبه که از آن) خربزه... (از فارسنامۀ ابن بلخی ص 122). بوستان چون مشعبد از نیرنگ خربزه حقه های رنگارنگ. نظامی. وز همه عیش و خوشیها و مزه او نبیند غیر قشر خربزه. مولوی. نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده ست شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست. سعدی. چه بگویم صفت خربزۀ خوارزمی که نظیرش نبود در همه چین و بلغار. بسحاق اطعمه. نشود شاهد زیبا و جز همدم زشت نخورد خربزۀ شیرین الا کفتار. قاآنی. در میان میوه های خوشمزه شاه انگور و وزیرش خربزه. ؟ - امثال: پایش روی پوست خربزه است، مقصود سست بودن زیر پای آدمی است. کنایه از عدم اتکای محکم است. تو خربزه خوری یا بستان جو، کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد. خربزه خور ترابپالیز چکار، کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است. خربزۀ شیرین نصیب کفتار میشود، نظیر: میوۀ خوب نصیب شغال است. خربزه می خواهی یا هندوانه، هر دو آنه، کنایه از صاحب طمع است. زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن، مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند. فکر نان کن که خربزه آب است، بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد. در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید: - خربزۀ برگ نی، نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. (از آنندراج). - خربزۀ بشقابی، نوعی از خربزه است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ چارجوی، نوعی خربزه است که در خراسان بوجود آید و بسیار مشهور است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ خریفی، آنرا بعربی عوفر نامند. (منتهی الارب). - خربزۀ دبیری، نوعی از خربزه است. (یادداشت مؤلف). - خربزۀدود چراغ، نوعی از خربزۀ مشهور بین پارسی زبانان هند. (آنندراج). - خربزۀ دور مشعل، نوعی از خربزۀ مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج). - خربزۀ زرندی، نوعی از خربزه است که در زرند کاشته میشده است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ شهدی، نوعی از خربزه است مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج). - خربزۀ قمی، نوعی از خربزه است که در قم کاشته میشده است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ کدخداحسینی، نوعی ازخربزه است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ گرگاب، خربزه ای است که در گرگاب اصفهان بعمل می آید و از بهترین نوع خربزه است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ محولات،محولات نام نقطه ای است به خراسان که بهترین نوع خربزۀ خراسان در آنجا کاشته میشود و آنرا خربزۀ فیض آباد نیز می گویند چه فیض آباد محولات یک نقطه است
میوه ای است شیرین و لذیذ و خوشبو و کلان. (ناظم الاطباء). میوه خوشبودار کلان چرا که ’خر’ بالفتح بمعنی کلان و ’بزه’ بضم موحده و فتح زاء معجمه بمعنی میوۀ شیرین و خوشبودار چون خربزه به نسبت اکثر میوه ها کلان و خوشبودار است. لهذا به این اسم مسمی گردید. (غیاث اللغات) (آنندراج). بطیخ. (منتهی الارب). اَبُوالاْ َصفَر. (یادداشت بخط مؤلف) : کسی برنداشته ست بدستی دو خربزه. (منسوب برودکی). خربزه پیش او نهاد اسن وز بر او بگشت حالی شاد. غضایری. سرد و دراز و زردی چون غاوشوی خام نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه. لبیبی. و بفهرج خربزه ها بود و نیکو شیرین و بزرگ (و هندویانه بدان مرتبه که از آن) خربزه... (از فارسنامۀ ابن بلخی ص 122). بوستان چون مشعبد از نیرنگ خربزه حقه های رنگارنگ. نظامی. وز همه عیش و خوشیها و مزه او نبیند غیر قشر خربزه. مولوی. نیکوتر از این میوه همه عمر که خورده ست شیرین تر از این خربزه هرگز که بریده ست. سعدی. چه بگویم صفت خربزۀ خوارزمی که نظیرش نبود در همه چین و بلغار. بسحاق اطعمه. نشود شاهد زیبا و جز همدم زشت نخورد خربزۀ شیرین الا کفتار. قاآنی. در میان میوه های خوشمزه شاه انگور و وزیرش خربزه. ؟ - امثال: پایش روی پوست خربزه است، مقصود سست بودن زیر پای آدمی است. کنایه از عدم اتکای محکم است. تو خربزه خوری یا بستان جو، کنایه از کسی است که بظاهر یک چیز گوید و در ضمن بهزار چیز دیگر کار دارد. خربزه خور ترابپالیز چکار، کار خود پیش گیر بدیگران ترا چکار است. خربزۀ شیرین نصیب کفتار میشود، نظیر: میوۀ خوب نصیب شغال است. خربزه می خواهی یا هندوانه، هر دو آنه، کنایه از صاحب طمع است. زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن، مقصود آن است که کسی را به امری غره کنند و بعد بحمایت او برنخیزند. فکر نان کن که خربزه آب است، بکسی اطلاق میشود که کار اصل را می گذارد و کار فرعی پیش می گیرد. در این ترکیبات انواع خربزه های معروف ایران و هندی می آید: - خربزۀ برگ نی، نوعی از خربزه است که مشهور بین پارسی زبانان هند می باشد. (از آنندراج). - خربزۀ بشقابی، نوعی از خربزه است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ چارجوی، نوعی خربزه است که در خراسان بوجود آید و بسیار مشهور است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ خریفی، آنرا بعربی عَوفَر نامند. (منتهی الارب). - خربزۀ دبیری، نوعی از خربزه است. (یادداشت مؤلف). - خربزۀدود چراغ، نوعی از خربزۀ مشهور بین پارسی زبانان هند. (آنندراج). - خربزۀ دور مشعل، نوعی از خربزۀ مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج). - خربزۀ زرندی، نوعی از خربزه است که در زرند کاشته میشده است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ شهدی، نوعی از خربزه است مشهور بین پارسی زبانان هند. (از آنندراج). - خربزۀ قمی، نوعی از خربزه است که در قم کاشته میشده است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ کدخداحسینی، نوعی ازخربزه است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ گرگاب، خربزه ای است که در گرگاب اصفهان بعمل می آید و از بهترین نوع خربزه است. (یادداشت بخط مؤلف). - خربزۀ محولات،محولات نام نقطه ای است به خراسان که بهترین نوع خربزۀ خراسان در آنجا کاشته میشود و آنرا خربزۀ فیض آباد نیز می گویند چه فیض آباد محولات یک نقطه است
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج. این دهکده در 36هزارگزی باختر سنندج و یک هزارگزی جنوب شوسۀ سنندج به مریوان واقع است. کوهستانی و سردسیر است. آب آن از چشمه و رود خانه علی آباد. محصول آن غلات و توتون و قلمستان و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال. راه آن مالرو است. در این دهکده مسجد و قهوه خانه ای کنار شوسه وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). نام محلی است کناره راه سنندج و مریوان میان گردنۀ خروسه و علی آباد در سی وچهارهزارو پانصدگزی سنندج. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج. این دهکده در 36هزارگزی باختر سنندج و یک هزارگزی جنوب شوسۀ سنندج به مریوان واقع است. کوهستانی و سردسیر است. آب آن از چشمه و رود خانه علی آباد. محصول آن غلات و توتون و قلمستان و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال. راه آن مالرو است. در این دهکده مسجد و قهوه خانه ای کنار شوسه وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). نام محلی است کناره راه سنندج و مریوان میان گردنۀ خروسه و علی آباد در سی وچهارهزارو پانصدگزی سنندج. (یادداشت بخط مؤلف)
به معنی صفت که مقابل ذات است. چون فروز به معنی روشنی است و بروشنی چیزها شناخته شود، همچنین فروزه یعنی صفت معرف و شناسای حقیقت چیزها خواهد بود. (از انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ دساتیر). برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است
به معنی صفت که مقابل ذات است. چون فروز به معنی روشنی است و بروشنی چیزها شناخته شود، همچنین فروزه یعنی صفت معرف و شناسای حقیقت چیزها خواهد بود. (از انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ دساتیر). برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است
جمع و گروه مردم. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی). دکتر معین نوشته اند: جهانگیری (و بنقل رشیدی) به معنی جمع و گروه مردم آورده اند بدون شاهد، و ظاهراً مصحف ’گروه’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
جمع و گروه مردم. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) (رشیدی). دکتر معین نوشته اند: جهانگیری (و بنقل رشیدی) به معنی جمع و گروه مردم آورده اند بدون شاهد، و ظاهراً مصحف ’گروه’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
خروس کوچک، گوشت پاره ای بر دم فرج زن، پوست ختنه گاه مرد (که بر دین آن سنت است)، حشره ای سرخ رنگ مانند سوسک که در گرمابه ها و جایهای نمناک زیست کند، مرضی است که غالبا کودکان بدان مبتلا شوند و سبب تورم و تشنج گلو شود و صدای شخص مبتلا بطور مخصوص شبیه بصدای خروس از گلوی او خارج گردد
خروس کوچک، گوشت پاره ای بر دم فرج زن، پوست ختنه گاه مرد (که بر دین آن سنت است)، حشره ای سرخ رنگ مانند سوسک که در گرمابه ها و جایهای نمناک زیست کند، مرضی است که غالبا کودکان بدان مبتلا شوند و سبب تورم و تشنج گلو شود و صدای شخص مبتلا بطور مخصوص شبیه بصدای خروس از گلوی او خارج گردد
گیاهی است از تیره کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آب دار است پوست خربزه زیر پای کسی گذاشتن: کنایه از وسیله اغفال کسی را فراهم کردن و او را دچار لغزش ساختن
گیاهی است از تیره کدوییان که میوه اش درشت و شیرین و آب دار است پوست خربزه زیر پای کسی گذاشتن: کنایه از وسیله اغفال کسی را فراهم کردن و او را دچار لغزش ساختن
چون خربزه سبز خام است، خاصه که به طعم شیری بود، بهتر بود. جابر مغربی خربزه زرد در خواب بیماری است و خربزه سبز، که شیرین نباشد، بهتر از زرد است و خربزه بزرگ دیدن بهتر از کوچک است و خوردنش درخواب زیانی ندارد. محمد بن سیرین دیدن خربزه درخواب بر پنج وجه است. اول: بیماری. دوم: زن. سوم: غم. چهارم: منفعت. پنجم: عیش خوش، خاصه که شیرین است. خربزه شیرین درخواب دیدن در وقت خویش و خوردن آن، دلیل بر زوال غم و اندوه بود. اگر بی وقت بود، بدان قدر گرفتار شود که آن را علاج نداند.
چون خربزه سبز خام است، خاصه که به طعم شیری بود، بهتر بود. جابر مغربی خربزه زرد در خواب بیماری است و خربزه سبز، که شیرین نباشد، بهتر از زرد است و خربزه بزرگ دیدن بهتر از کوچک است و خوردنش درخواب زیانی ندارد. محمد بن سیرین دیدن خربزه درخواب بر پنج وجه است. اول: بیماری. دوم: زن. سوم: غم. چهارم: منفعت. پنجم: عیش خوش، خاصه که شیرین است. خربزه شیرین درخواب دیدن در وقت خویش و خوردن آن، دلیل بر زوال غم و اندوه بود. اگر بی وقت بود، بدان قدر گرفتار شود که آن را علاج نداند.