جدول جو
جدول جو

معنی خرودارو - جستجوی لغت در جدول جو

خرودارو
(خَ)
یک نوع علفی است. (ناظم الاطباء). نوعی رستنی است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خریدار
تصویر خریدار
خرید کننده، مشتری
کنایه از هواخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبارو
تصویر روبارو
برابر هم، رو به رو، رویاروی، روی در روی، رو در رو، از مقابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویارو
تصویر رویارو
روبارو، رو به رو، برابر هم، روی در روی، در مقابل، برای مثال مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی ی یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانت مرگ رویاروی (حنظلۀ بادغیسی - شاعران بی دیوان - ۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریداری
تصویر خریداری
خریدار بودن، عمل خریدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاودارو
تصویر گاودارو
گاویزن، ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
فرهنگ فارسی عمید
(یُ دُ اُ رُ)
ناحیه ای است در جنوب غربی مراکش برابرجزایر قناری در ساحل اقیانوس اطلس تحت الحمایۀ اسپانیا که 190000 تن جمعیت دارد. کرسی آن ویلاسیسنروس است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ / رُو)
رستنی است و دارویی است که آن را خولنجان نیز گویند و بعضی گفته اند درختی منسوب به انوشیروان که چوب آن درخت را خالولنجان خوانند و جمعی گویند نباتی است که آن را سفیدتاک نامند و به عربی کرمهالبیضا خوانند و میوۀ آن سرخ باشد و بخوشۀانگور شباهت دارد و بدان پوست را دباغت دهند. (از برهان قاطع). در تحفه المومنین آمده است: خولنجان است و گفته شود خشخاش ابیض بهترینش بوستانی بود سرد و تر است در دوم و گویند سرد و خشک است در سیوم سرفه و نزله گرم را سودمند آید و نفث الدم را نفع دهد و به عسل منی را بیفزاید و تخمش مقدار دو درم تا پنج درم شکم ببندد و قشرش مضر است به شش و مصلحش مصطکی است
لغت نامه دهخدا
حصاتی که در مرارۀ گاو پدید آید و گاو زهره و اندرزا نیز گویند، (ناظم الاطباء)، و آن را برای چاق شدن و فربهی خورند، مؤلف تحفۀ حکیم مؤمن آرد:اسم فارسی جاوزین است - انتهی، در فهرست مخزن الادویه آمده: جاوزین و جاوزهرج حجرالبقر است که به فارسی گاوزهره گویند، جهت آنکه در زهرۀ آن تکون می یابد
اسم فارسی جاوزین است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
همان دیودارست که درخت کاج مانند باشد و شیرۀ آن علاج استرخای اعضا کند. (برهان). سرو هندی. (ناظم الاطباء). دیودار. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
عمل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف). ابتیاع. (ناظم الاطباء).
- به چشم خریداری در چیزی نگریستن، با نهایت دقت در چیزی نظر انداختن، بدقت در چیزی توجه کردن.
- بی خریداری، بازار نداشتن. کساد:
بهر درم سر همت فرونمی آید
ببسته ام در دکان ز بی خریداری.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 741)
لغت نامه دهخدا
(مَرْوْ دَ)
دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 13هزارگزی غرب و دشتیاری و کنار راه مالرو دشتیاری به دج. آب آن از باران و محصولش ذرت و لبنیات است. ساکنین آن از طایفۀ سردار زائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خروبار
تصویر خروبار
زاد و توشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسرو دارو
تصویر خسرو دارو
خولنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریداری
تصویر خریداری
خرید ابتیاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
مشتری، خرید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویارو
تصویر رویارو
برابر، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
((خَ))
مشتری، خرید کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریداری
تصویر خریداری
خرید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرودار
تصویر گرودار
امین
فرهنگ واژه فارسی سره
ابتیاع، خرید، سودا، معامله
متضاد: فروش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
Buyer, Shopper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
acheteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
comprador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
pembeli
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
ผู้ซื้อ , ผู้ซื้อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
koper
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
покупатель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
acquirente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
comprador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
买家 , 购物者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
kupujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
покупець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
Käufer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خریدار
تصویر خریدار
खरीदार , खरीददार
دیکشنری فارسی به هندی