جدول جو
جدول جو

معنی خروانق - جستجوی لغت در جدول جو

خروانق
(خَرْ نَ)
دهی است مرکز دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 45هزارگزی شمال باختری ورزقان و 35هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. کوهستانی، معتدل مایل بگرمی. آب از چشمه و رود خانه ورزقان. محصول آن غلات، سردرختی، تنباکو و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شروانه
تصویر شروانه
(دخترانه)
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مروانه
تصویر مروانه
(دخترانه)
نام همسر ساقی دربار ولید از خلفای اموی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
خیری صحرایی، نوعی شتر ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
سوراخی که در بام خانه درست کنند و از آنجا روی بام بروند، دروار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسروانی
تصویر خسروانی
خسروی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های راست پنج گاه و ماهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
خروشنده، در حال جوش و خروش و خروشیدن، کنایه از جوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه، منسوب و مربوط به شاه، درخور شاهان مانند شاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
از مردم شروان مثلاً خاقانی شروانی
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان بزواوند شهرستان اردستان واقع در 51 هزارگزی جنوب خاوری اردستان و 7 هزارگزی خاور راه شوسه اردستان به نائین ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و سکنۀ آن در حدود 248 تن مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصول آنجا غلات و خشکبار و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ نَ / نِ)
گلی است که آنرا خیری صحرائی گویند، چون قدری از آن بخور کنند هر بوی بد و گنده ای که در جائی باشد برطرف گردد و زایل شود. (برهان) (رشیدی).
لغت نامه دهخدا
(اَرْ نی ی)
منسوب به اروا که قریه ای است از قرای مرو بدوفرسنگی آن و ابوالعباس احمد بن محمد بن عمیره بن عمر بن یحیی بن سلیم الاروانی المروزی و ابوالفضل احمد بن محمد بن یعقوب الاروانی بدان نسبت دارند. (انساب سمعانی). در منتهی الارب نام قریۀ مزبور اروی و نسبت آن ارواوی آمده و مؤلف تاج العروس گوید: اروی، قریه بمرو و هو أرواوی علی غیرقیاس
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 19 هزارگزی راه ارابه رو تبریز باهر، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل که دارای 117تن سکنه با مذهب شیعه و زبان ترکی، آب آنجا از چشمه سار و محصولات غلات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ)
نام محلی است کنار راه یزد و طبس میان کاروانسراانجیله و شهرنو در هفتادودوهزارمتری یزد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
جمع واژۀ خانقه، و آن قسمی ورم و درد گلو است. (یادداشت بخط مؤلف) ، جمع واژۀ خانقاه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
جمع واژۀ خرنق، خرگوش بچۀ جوان و بچۀ خرگوش. (آنندراج) (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خرنق در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
نام قطعه زمین سختی است میان واجا. (از معجم البلدان)
نام آبی بوده مر بنی عنبر را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ نُ)
یکی از بخشهای یازده گانه شهر یزد که در شمال این شهرستان واقع است با حدود و مشخصات بشرح زیر: حدود: شمال بخش خوربیابانک و بخش انارک شهرستان نائین، جنوب بخشهای بافق و حومه یزد و اشکدز، خاور بخش بافق، باختر بخش اردکان و بخش حومه نائین. وضع طبیعی: بطور کلی این بخش در جنوب خاوری کوهستانی بوده و در قسمت باختری آن کوههای منفرد قرار دارد که از طرف شمال بلوت جمال خان و زمینهای ریگزار منتهی میشود. مهمترین ارتفاعات آن در قسمت باختر کوه سفید است که قلۀ آن 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و دیگر رشته ارتفاعات تارونه می باشد که در جنوب آن قرار دارد. آب زراعتی این بخش در قسمت های کوهستانی از چشمه و قنات و در قسمت های مسطح بیشتر از قنات تأمین میشود. هوای بخش نسبتاً معتدل بوده و محصول عمده آن غلات، پنبه و رناس می باشد و زیرۀ سیاه نیز از صحاری آن بدست می آید. شغل اهالی کشاورزی و مختصری گله داری است و از صنایع دستی کرباس بافی می کنند. این بخش از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و دارای 3162تن سکنۀ فارسی زبان میباشد. بیشتر قرای آن بوسیلۀ راههای فرعی بیکدیگر مربوط است و جادۀ خراسان از راه طبس از این بخش میگذرد. معدن زغال سنگ در خرانق معروف و قبلاً از آن استخراج میشده، ولی اکنون استفاده ای از آن نمیشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ)
خربان. حمّار. (محمود بن عمر ربنجنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرانق
تصویر خرانق
جمع خرنق، بچه خرگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانق
تصویر خوانق
جمع خانقاه، از ریشه پارسی خانگاه ها خوانگاه ها جمع خانقاه
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریاد کنان نالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسروانه
تصویر خسروانه
شاهانه ملوکانه عاطفت خسروانه، همچون خسروان: (خسروانه سخن گوید)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به خسروان. شاهانه خسروی، نوعی سرود بنثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسرو پرویز میخواند لحن سی و یکم باربدی، گوشه ای در ماهور راست پنجگاه شور، نوعی شراب اصفهانی، نوعی دینار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروانق
تصویر فروانق
پارسی تازی گشته پروانک پروانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختوانه
تصویر ختوانه
ملبوس پشمینه درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروانی
تصویر زروانی
منسوب به زروان پیرو آیین زروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروانه
تصویر اروانه
((اَ نِ))
شتر ماده، گل اروانه (گیاه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریادکنان، نالان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسروانی
تصویر خسروانی
((خُ رَ))
شاهانه، نوعی سرود به نثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسروپرویز می خواند، دینار شاهانه
فرهنگ فارسی معین
((دَ نِ))
دریچه ای که بر بام خانه درست کنند و از آن جا با نردبان روی بام روند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خسروان
تصویر خسروان
اکاسره
فرهنگ واژه فارسی سره