- خرنده
- آنکه چیز ها را خرد خریدار مشتری، جمع خرندگان
معنی خرنده - جستجوی لغت در جدول جو
- خرنده
- کسی که چیزی از دیگری می خرد، خریدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطع کننده
پاره کننده
آورنده
عضروف
جانوری که روی زمین بخزد، جمع خزندگان. جانورانی جزو شاخه ذی فقاران که بسبب کوتاهی دست و یا پا فقدان آنها شکمشان روی زمین کشیده شود و غالبا در خشکی زیست کنند. بعضی از آنها تخم خود را در کیسه ای زیر شکم خود حفظ نمایند. خزندگان عموما بوسیله شش تنفس میکنند. رسته های آنها عبارتست از تمساحان سوسماران ماران لاک پشتها
جانوری که کشان کشان راه میرود، آنکه می خزد
مروارید ناسفته، زن دوشیزه، مرد نارسیده، زن شرمگین
در اندرون شونده، مجروح کننده، سوراخ کننده
آنکه خورد آکل
خانم، بی بی، بانو
اسم پریدن، هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر، جمع پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده
لخت لخت و پاره پاره، ژولیده
غضروف، نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانند بینی و گوش وجود دارد، کر کرانک، کرکرک، چرند و
کسی که خر کرایه می داد، نگهبان خر
ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد، برای مثال به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
کسی که چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد، کسی که در قمار یا مسابقه پیروز شود
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
آنچه در چیزی می خلد و فرومی رود، فرورونده، برای مثال بود بر دل ز مژگان خلنده / گهی تیر و گهی ناوک زننده، (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
پرواز کننده، هر جانوری که در هوا پرواز کند، هر جانوری از خانوادۀ پرندگان
کسی که روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان
ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، کنایه از نان خور
دارای توانایی برای بریدن، تیز، کنایه از دارای توانایی در انجام کارها، قاطع
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد
لیف جولاهگان و شوی مالان و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار برتار جامه مالند شوکه الحائک غرواشه