جدول جو
جدول جو

معنی خرماندو - جستجوی لغت در جدول جو

خرماندو
نوعی خرمالوی وحشی که میوه ی قرمز رنگ دارد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درماندن
تصویر درماندن
فرو ماندن، ناتوان شدن، بیچاره شدن، عاجز شدن، فقیر و تهی دست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درمانده
تصویر درمانده
بیچاره، ناتوان، عاجز، فقیر، بی چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
فرمانده کل قوا: در علوم نظامی و سیاسی آنکه تمام نیروهای ارتش به فرمان او باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرامنده
تصویر خرامنده
ویژگی کسی که با ناز و وقار و به زیبایی راه می رود
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ)
دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان، واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 2هزارگزی راه فرعی بافت به مشیز. این ده کوهستانی و سردسیر است آب آن ازقنات و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خُ هَِ)
خرمالو. این نام بزبان رودبار قزوین ’اروا’ می باشد. اربه. اربو. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درماندن
تصویر درماندن
ناتوان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامنده
تصویر خرامنده
آنکه با ناز و تکبر راه رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
کسی که حکم و فرمان میدهد و امر میکند
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی از سربازان که تعلیمات خاصی فرا گیرند و در حمله های ناگهانی خدمات مهمی انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامنده
تصویر خرامنده
((خُ مَ دِ))
آن که با ناز و تکبر راه رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درمانده
تصویر درمانده
((دَ دِ))
ناتوان، فرومانده، جمع درماندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درماندن
تصویر درماندن
((دَ دَ))
بیچاره شدن، ناتوان گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
((~. دِ))
فرمان دهنده، کسی که فرمان بدهد. در ارتش مافوقی که به زیردستان فرمان دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درمانده
تصویر درمانده
عاجز، مفلوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درماندن
تصویر درماندن
عاجز شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
Commanding, Commandant, Commander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
commandant, autoritaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از درختان جنگلی، کلهو، خرمالو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
comandante, autoritário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
командир , командующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
Kommandant, kommandierend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
dowódca, rozkazujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
командир , командуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
comandante, autoritario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
comandante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
commandant, bevelhebbend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
कमांडर , आदेश देने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
komandan, memerintah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
지휘관 , 명령적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
מפקד , פיקודי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
指挥官 , 命令的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
指揮官 , 指導的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
komutan, komuta eden
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی