جدول جو
جدول جو

معنی خرامنده

خرامنده
ویژگی کسی که با ناز و وقار و به زیبایی راه می رود
تصویری از خرامنده
تصویر خرامنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرامنده

خرامنده

خرامنده
کسی که با شوکت و حشمت و ناز و بزرگواری راه می رود و می خرامد. کسی که با زیبایی می خرامد. سیرکننده با ناز. (از ناظم الاطباء) :
مجلس تو ز نکورویان چون باغ بهار
پرتذروان خرامنده و کبکان دری.
فرخی.
خرامنده می گشت بر پشت بور
بگور افکنی همچو بهرام گور.
نظامی.
جهاندار در موکب خاص خویش
خرامنده بر کبک رقاص خویش.
نظامی.
آن خرامنده ماه خرگاهی
شد طلبکار آب چون ماهی.
نظامی.
زَیّافَه، شتر خرامنده. (السامی فی الاسامی).
مَیَّاس، خرامنده. متقدی، خرامنده بناز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

خرامیده

خرامیده
بناز و تکبرراه رفته. با ناز ره سپرده. با تکبر راه طی کرده
لغت نامه دهخدا