مرق. مرقه. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده. (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقان بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردی. ابوالعباس. پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزوی. ناصرخسرو
مَرِق. مَرِقه. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده. (یادداشت بخط مؤلف) : هر دو آن عاشقان ِ بی مزه اند غاب گشته چو سه شبه خردی. ابوالعباس. پیر زالی گفت کش خردی بریخت خود مرا نان تهی بود آرزوی. ناصرخسرو
بچگی. کودکی. طفولیت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان. ناصرخسرو. بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن. سعدی (بوستان). بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا. سعدی (بوستان). هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀاو پیدا. (گلستان). هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست. سعدی (گلستان). وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر از خردی فراموش کردی که درشتی همی کنی ؟ (گلستان). در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند. (گلستان). ، کوچکی. (آنندراج). صغر. صغاره. مقابل کلانی و کبر. مقابل بزرگی: فلک بچشم بزرگی کند نگاه در آنک بهانه هیچ نیارد زبهر خردی کار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). گندم سخت از جگر افشردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی. ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی ؟ سعدی (طیبات). سر بیش گران مکن که کردیم اقرار به بندگی و خردی. سعدی (ترجیعات). خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را؟ وحید قزوینی. ، حقارت. محقرت. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین پاسخ آورد بهرام باز که از من تو بیکار خردی مساز. فردوسی
بچگی. کودکی. طفولیت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان. ناصرخسرو. بخردی درش زجر و تعلیم کن به نیک و بدش وعده و بیم کن. سعدی (بوستان). بخردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا. سعدی (بوستان). هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیۀاو پیدا. (گلستان). هرکه در خردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح از او برخاست. سعدی (گلستان). وقتی بجهل جوانی بانگ بر مادر زدم دل آزرده بکنجی نشست و گریان همی گفت مگر از خردی فراموش کردی که درشتی همی کنی ؟ (گلستان). در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند. (گلستان). ، کوچکی. (آنندراج). صِغَر. صغاره. مقابل کلانی و کِبَر. مقابل بزرگی: فلک بچشم بزرگی کند نگاه در آنک بهانه هیچ نیارد زبهر خردی کار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). گندم سخت از جگر افشردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی. ای ذره تو در مقابل خورشید بیچاره چه می کنی بدین خردی ؟ سعدی (طیبات). سر بیش گران مکن که کردیم اقرار به بندگی و خردی. سعدی (ترجیعات). خردی گزین که خردی زآفت مسلم است کشتی چو بشکند چه زیان تخته پاره را؟ وحید قزوینی. ، حقارت. مَحْقَرَت. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین پاسخ آورد بهرام باز که از من تو بیکار خردی مساز. فردوسی
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 28هزارگزی شمال باختری خوی و هزارگزی شمال راه شوسۀ سیه چشمه به خوی. هوای آن سردسیر و سالم و دارای 842 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. در 3هزارگزی جنوب خاوری قریه چشمۀآب معدنی وجود دارد. در دو محل بفاصله 4هزارگزی به نام گردیک بالا و پائین مشهور است و سکنۀ گردیک پائین 381 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 28هزارگزی شمال باختری خوی و هزارگزی شمال راه شوسۀ سیه چشمه به خوی. هوای آن سردسیر و سالم و دارای 842 تن سکنه است. آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. در 3هزارگزی جنوب خاوری قریه چشمۀآب معدنی وجود دارد. در دو محل بفاصله 4هزارگزی به نام گردیک بالا و پائین مشهور است و سکنۀ گردیک پائین 381 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام بیابانی بوده است معروف در راه خوارزم. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر ز سیصد خرجیک. فرالاوی. ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرجیک. عنصری. پس خبر رسید ابوعلی را که امیر نوح لشکر جمع کرد بر تو تاختن خواهد آورد و ابوعلی حزم آن بگرفت و سوی بلخ آمد و چند گاه آنجا ببود، پس از آنجا با لشکر سوی بخارا رفت و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازآمد به خرجیک بیکدیگر رسیدند بتاریخ جمادی الاولی سنۀ ست وثلثین وثلثمائه حرب کردند. (زین الاخبار گردیزی)
نام بیابانی بوده است معروف در راه خوارزم. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر ز سیصد خرجیک. فرالاوی. ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرجیک. عنصری. پس خبر رسید ابوعلی را که امیر نوح لشکر جمع کرد بر تو تاختن خواهد آورد و ابوعلی حزم آن بگرفت و سوی بلخ آمد و چند گاه آنجا ببود، پس از آنجا با لشکر سوی بخارا رفت و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازآمد به خرجیک بیکدیگر رسیدند بتاریخ جمادی الاولی سنۀ ست وثلثین وثلثمائه حرب کردند. (زین الاخبار گردیزی)