جدول جو
جدول جو

معنی خردک

خردک
خرد، ریز، کوچک، هر چیز تقسیم شده به قسمت های کوچک تر و اندک تر مثلاً پول خرد، خردسال، ریزۀ هر چیز، خرده، ریزریز، بی اهمیت، زیردست
تصویری از خردک
تصویر خردک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خردک

اردک

اردک
ترکی مرغابی چارتابی (گویش گیلکی) سیکا (گویش مازندرانی) نوعی از طیور از راسته پا پرده داران که از رده کاریناتها است. انگشتان پایش توسط غشایی بهم متصلند (برای سهولت شنا در آب) و نوکش دارای تیغه های عرضی برای قطع کردن واره کردن علفها و سایر موارد غذائی میباشد. نژادهای مختلف دارد که از حیث جثه و رنگ و نیروی پرواز با هم متفاوتند. گوشت اردک حل و لذیذ است و مانند دیگر پرندگان خانگی نگهداری میشود
فرهنگ لغت هوشیار

زردک

زردک
مصغر زرد، آب زعفران زرتک، آب گل کاویشه زرتک، جامه مله خود رنگ، گرز حویج. یا تخم زردک تخم هویج. یا تخم بیابانی حویج صحرایی. یا زردک ریگی شقاقل. یا زردک وحشی حویج صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار

خرسک

خرسک
خرس کوچک خرس کوچک بچه خرس، نوعی بازی و آن چنان باشد که خطی بکشند و شخصی در میان خط بایستد و دیگران آیند و او را زنند و او پای خود را بجانب ایشان افشاند بهر کدام که پای او بخورد او را بدورن خط بجای خود آورد، قالی ضخیم و پشم بلند و سنگین و بد نقشه
فرهنگ لغت هوشیار