جدول جو
جدول جو

معنی خردکیشی - جستجوی لغت در جدول جو

خردکیشی
(خِ رَ)
کارگزاری عقل. دستور عقل و فراست. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
خود را کشتن، عمل ارادی شخص برای کشتن خود، انتحار، کنایه از کوشش بسیار در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردپیشه
تصویر خردپیشه
عاقل، دانا، خردمند، پیردل، فروهیده، باخرد، خردومند، متفکّر، متدبّر، اریب، صاحب خرد، بخرد، راد، داناسر، حصیف، خردور، نیکورای، فرزان، لبیب، فرزانه
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
آنکه ریشش کوچک است. کوسه. (یادداشت بخط مؤلف). سمعمع، آنکه ریش او کوتاه است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
سبک کینه. کم کینه:
با عدوی خرد مشو خردکین
خرد شوی گر نشوی خرده بین.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان گرم سیری با 100 تن سکنه و ساکنین از طایفۀ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ کُ)
انتحار
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ شَ / شِ)
عاقل. خردمند. (از ناظم الاطباء). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند:
بار این بند گران تا کی کشد
این خردپیشه روان ارجمند؟
ناصرخسرو.
ای خردپیشه حذر دار از جهان
گر بهوشی پند حجت کار بند.
ناصرخسرو.
راست خوهی هیچ خردپیشه را
نیست بدین منزلت و پایه...ر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ مَ نِ)
بصیرت. هوشیاری. هوشمندی. زیرکی. دانایی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
اصطلاحی است در بنایی و آن اطلاق بر کارهای جزئی بنایی میشود. جزئی کاری. کارهای کوچک در بنائی، هر کار کوچک و متعلق به امری
لغت نامه دهخدا
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
خود را بوسیله ای کشتن انتحار، کار زیاد کردن کوشش بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
((~. کُ))
خود را به وسیله ای کشتن، انتحار، کار زیاد کردن، کوشش بسیار کردن
فرهنگ فارسی معین
خردمند، خردورز، خردور، عاقل، حکیم، بخرد، فرزانه، دانا
متضاد: جهالت پیشه، سفیه، کانا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
يقطع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
Pulverization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
pulvérisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
粉砕
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
پاؤڈر بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
গুঁড়া করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
kusaga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
öğütme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
분쇄
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
penghancuran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
טחינה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
चूर्णीकरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
การบดละเอียด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
vermaling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
polverizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
pulverização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
粉碎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
rozdrabnianie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
подрібнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
Zerkleinerung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
измельчение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خردایش
تصویر خردایش
pulverización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی