عاقل. خردمند. (از ناظم الاطباء). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند: بار این بند گران تا کی کشد این خردپیشه روان ارجمند؟ ناصرخسرو. ای خردپیشه حذر دار از جهان گر بهوشی پند حجت کار بند. ناصرخسرو. راست خوهی هیچ خردپیشه را نیست بدین منزلت و پایه...ر. سوزنی
عاقل. خردمند. (از ناظم الاطباء). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند: بار این بند گران تا کی کشد این خردپیشه روان ارجمند؟ ناصرخسرو. ای خردپیشه حذر دار از جهان گر بهوشی پند حجت کار بند. ناصرخسرو. راست خوهی هیچ خردپیشه را نیست بدین منزلت و پایه...َر. سوزنی
نامۀ خرد. کتاب فلسفی. کتاب حکمت: چو پرداخت زین درج درخامه را پذیرفت شاه آن خردنامه را. نظامی. خردنامه ها را ز لفظ دری به یونان زبان کرد کسوتگری. نظامی. نویسدخردنامۀ ارجمند ز هر نوع دانش ز هر گونه پند. نظامی
نامۀ خرد. کتاب فلسفی. کتاب حکمت: چو پرداخت زین درج درخامه را پذیرفت شاه آن خردنامه را. نظامی. خردنامه ها را ز لفظ دری به یونان زبان کرد کسوتگری. نظامی. نویسدخردنامۀ ارجمند ز هر نوع دانش ز هر گونه پند. نظامی
خیمۀ کوچکی که در درون خیمۀ بزرگی برپا کنند. (ناظم الاطباء) ، آن جای از سینۀ شتر که در وقت خوابیدن بزمین رسد ومانند کف پای او باشد. (ناظم الاطباء). پینه گاه شکم شتر، سم چارپا که چدار را بر آن بندند. بندگاه دست و پای ستور. (ناظم الاطباء) : برون کند خرد از خردگاه آهوشکل فروکشد طرب از طره جای عیش لگام. ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری). سنع، خردگاه دست. فدع، کجی خردگاه دست و پای چندان که کف دست و پا چپ رو به برگردد. انفداع، کج گردیدن خردگاه دست و پای ستور. هجار، رسن که در خردگاه پای شتر بسته بر تهیگاه یا به تنگ آن بندند. وظیف ممصوص، خردگاه باریک دست و پای ستور. (از منتهی الارب)
خیمۀ کوچکی که در درون خیمۀ بزرگی برپا کنند. (ناظم الاطباء) ، آن جای از سینۀ شتر که در وقت خوابیدن بزمین رسد ومانند کف پای او باشد. (ناظم الاطباء). پینه گاه شکم شتر، سم چارپا که چدار را بر آن بندند. بندگاه دست و پای ستور. (ناظم الاطباء) : برون کند خرد از خردگاه آهوشکل فروکشد طرب از طره جای عیش لگام. ابوالفرج رونی (از فرهنگ جهانگیری). سِنْع، خردگاه دست. فدع، کجی خردگاه دست و پای چندان که کف دست و پا چپ رو به برگردد. انفداع، کج گردیدن خردگاه دست و پای ستور. هجار، رسن که در خردگاه پای شتر بسته بر تهیگاه یا به تنگ آن بندند. وظیف ممصوص، خردگاه باریک دست و پای ستور. (از منتهی الارب)