جدول جو
جدول جو

معنی خردنگرش - جستجوی لغت در جدول جو

خردنگرش
کوتاه نظر
تصویری از خردنگرش
تصویر خردنگرش
فرهنگ فارسی عمید
خردنگرش
(خُ نِ گَ رِ)
باریک بین بر ضد منافع طرف. تنگ چشم. کم همت. (انجمن آرای ناصری) : خردنگرش و بزرگ زیان مباش. (قابوسنامه) ، بیروح. بیهوش. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خردنگرش
خرده بین کوته نظر خردک نگرش
تصویری از خردنگرش
تصویر خردنگرش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خردانگارش
تصویر خردانگارش
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردک نگرش
تصویر خردک نگرش
خرد نگرش
فرهنگ فارسی عمید
(خُ اِ رِ)
کوته بین. خردنگرش. خردانگار. ترکیبی است از صفت خرد و حاصل مصدر انگارش: خردانگارش بزرگ زیان باشد. (قابوسنامه)
لغت نامه دهخدا
(خُ نِ)
میکروگرافی. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ نِ گَ رِ)
خردنگرش. (از ناظم الاطباء). نظرتنگ. کم بین. (یادداشت بخط مؤلف) :
خردک نگرش نیست که خرده نگرش کس
در کار بزرگان همه ذل است و هوان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ /دِ نِ گَ رِ)
اندک بین. کوتاه نظر. نظرتنگ. تنگ چشم. چشم تنگ. ندیدبدید. خرده بین. لئیم. کوتاه بین. کوته بین. کم بین. (یادداشت بخط مؤلف) :
خردک نگرش نیست که خرده نگرش کس
درگاه بزرگان همه ذل است و هوان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ)
کوچک نقش. آن پارچه که شکل های کوچک و خرد دارد:
هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید
پرنیان خردنقش سبزبوم لعل کار.
فرخی.
قبای سقلاطون بغدادی بود سپیدی سپید، سخت خردنقش پیدا. (تاریخ بیهقی) ، آن که هیکل و جسم کوچک دارد
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ رَ / رِ)
کمش. کمیش، منه: اسب خردنره. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنکه گوش خرد و کوچک دارد. (یادداشت بخط مؤلف). اسک. (تاج المصادر بیهقی). اصمع. اقنف. اصک. حذنّه. سکاکه
لغت نامه دهخدا
تصویری از خردنگاری
تصویر خردنگاری
علم به کوچکی ذرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردک نگرش
تصویر خردک نگرش
خرده بین کوته نظر
فرهنگ لغت هوشیار