جدول جو
جدول جو

معنی خردداشت - جستجوی لغت در جدول جو

خردداشت
(لَ)
چهارم به چشم حقارت و خردداشت به وی نگرد. (کیمیای سعادت). و رجوع به خرد داشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروداشت
تصویر فروداشت
تقصیر، کوتاهی، در موسیقی قسمت آخر یک اجرا که برای حسن ختام می باشد، برای مثال از پس هر شامگهی چاشتی ست / آخر برداشت فروداشتی ست (نظامی۱ - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
هر علامت و نشانی که برای یادآوری قرار بدهند، ورق کاغذ یا دفترچه ای که مطلبی را در آن بنویسند که فراموش نشود، نقد یا شرحی کوتاه بر حاشیۀ مطلبی
یادداشت برداشتن: موضوعی را در کاغذی یا در دفترچۀ خود برای یادآوری نوشتن، یادداشت کردن
یادداشت کردن: موضوعی را در کاغذی یا در دفترچۀ خود برای یادآوری نوشتن
یادداشت نمودن: موضوعی را در کاغذی یا در دفترچۀ خود برای یادآوری نوشتن، یادداشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ چَ گُ تَ)
کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. (تاج المصادر بیهقی) :
به پیران چنین گفت فرمان گرد
که دشمن ندارد خردمند خرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(لَکْءْ)
فروگذاشت که به آخر رسانیدن و ختم کردن خوانندگی باشد. (برهان). (اصطلاح موسیقی) در اصطلاح موسیقی مقابل برداشت. (یادداشت بخط مؤلف) :
چون نوای طرب اینجا به فروداشت رسید
هرچه خواهی که بود آن تو، آن آن تو باد.
مجیر بیلقانی.
، به انتها رسانیدن کارها را نیز گفته اند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
علاقه مندی. میل. خواست
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
کشت زمینی که مخصوص بخود شخص باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ دادْ یَ)
یکی از یشتهای اوستا است. (مزدیسنا ص 131)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
در هندوستان پادشاه زادگان و امرا به جناب عالی، و خردان به خدمت بزرگان نویسند، بمعنی ’عرض داشتن’ است مثل بازخواست به معنی بازخواستن. و مضاف میباشد به طرف شخص عرض دارنده، یعنی آنچه پیشتر مذکور خواهد شد معروض داشتن فلانی است. و بنابراین اگر مصدر، به معنی مفعول اراده کرده شود نیز موجه می گردد. (از آنندراج). خطابی که شاهزادگان و امرا به پادشاه نویسند. عریضه. (ناظم الاطباء) :
به عرضداشت نوشتم که خون بنده بریز
خطش نمود به قتل لبش ستاند نفس.
خواجه کمال خجند (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بپایان رسانیدن کاری، باخر رسانیدن خوانندگی و آن یکی از سه قسمت اساسی نوبت مرتب است که عبارتند از برداشت (پیش در آمد) متن و فروداشت
فرهنگ لغت هوشیار
دسته کاغذ که اوراق آن از ته بیکدیگر چسبیده بود و مطالبی را در آن نویسند تا فراموش نشود، آنچه از وقایع و حوادث روزانه یا نکات بر ورقه ای یا دفتری نویسند که هنگام لزوم بدان رجوع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
آن چه در یاد می ماند، هر علامت و نشانی که برای یادآوری قرار می دهند، دفترچه یا کاغذی که مطلبی را در آن می نویسند تا فراموش نشود، نامه کوتاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
ملحوظةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
Notation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
表記
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یادآوری، حافظه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
نوٹیشن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
การเขียนสัญลักษณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
תוית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
符号
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
alama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
표기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
নোটেশন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
Notation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
notatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
нотація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
нотация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یادداشت
تصویر یادداشت
संकेत
دیکشنری فارسی به هندی