آواز کردن گلوی خفته و خبه کرده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آواز کردن خفته و مختنق. (دهار) ، آواز کردن پلنگ در خواب، آوا کردن گربه. (از منتهی الارب)
آواز کردن گلوی خفته و خبه کرده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آواز کردن خفته و مختنق. (دهار) ، آواز کردن پلنگ در خواب، آوا کردن گربه. (از منتهی الارب)
دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان واقع در سه هزارگزی شمال آبادان کنار خاوری رود بهمن شیر. آب و هوای آنجا گرم و جمعیت آن ناحیه پانصد تن و آب این دهکده از رود بهمن شیر و محصول آن خرما می باشد. ساکنان از طایفۀ دریس اند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بهمن شیر بخش مرکزی شهرستان آبادان واقع در سه هزارگزی شمال آبادان کنار خاوری رود بهمن شیر. آب و هوای آنجا گرم و جمعیت آن ناحیه پانصد تن و آب این دهکده از رود بهمن شیر و محصول آن خرما می باشد. ساکنان از طایفۀ دریس اند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام یکی از دو نفر رسولی است که ملک یمن خدمت جناب نبوی فرستاد بجهت امتثال امر خسرو و خبر دادن رسول صلی اﷲعلیه وآله قتل خسرو را. رجوع شود به حبیب السیر چ 1 تهران ص 130 و 170
نام یکی از دو نفر رسولی است که ملک یمن خدمت جناب نبوی فرستاد بجهت امتثال امر خسرو و خبر دادن رسول صلی اﷲعلیه وآله قتل خسرو را. رجوع شود به حبیب السیر چ 1 تهران ص 130 و 170
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقعدر 65هزارگزی شمال خاوری شادگان، کنار راه اتومبیل رو اهواز به شادگان. این ناحیه در دشت واقع و گرمسیری و دارای 160 تن سکنه است. آب آن از رود خانه جراحی، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و حشم داری. راه درتابستان اتومبیل رو است و ساکنین آن از آل ابوشوکه می باشند. این آبادی از دو محل بنام خرفرۀ یک و خرفرۀدو تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقعدر 65هزارگزی شمال خاوری شادگان، کنار راه اتومبیل رو اهواز به شادگان. این ناحیه در دشت واقع و گرمسیری و دارای 160 تن سکنه است. آب آن از رود خانه جراحی، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و حشم داری. راه درتابستان اتومبیل رو است و ساکنین آن از آل ابوشوکه می باشند. این آبادی از دو محل بنام خرفرۀ یک و خرفرۀدو تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
حالت و رفتار خر گرفتن. حالت نفهمیدگی ولی غیرواقعی. حالت کودنی غیرحقیقی: از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری. سنائی. - خود را بخرخری زدن، کنایه از تجاهل کردن. خود را بنفهمیدگی زدن
حالت و رفتار خر گرفتن. حالت نفهمیدگی ولی غیرواقعی. حالت کودنی غیرحقیقی: از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری. سنائی. - خود را بخرخری زدن، کنایه از تجاهل کردن. خود را بنفهمیدگی زدن
جانوری را گویند که صیادان بر کنار دام بندند تا جانوران دیگر او را دیده فریب خورند و در دام افتند و در عربی ملواح خوانند. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
جانوری را گویند که صیادان بر کنار دام بندند تا جانوران دیگر او را دیده فریب خورند و در دام افتند و در عربی ملواح خوانند. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
بیجا و بی موقع مجادله نمودن و خصومت کردن. (از برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع آمده: این لغت ترکی معادل قارغاش و آن نزاع و مجادله و آشوب است. ’جغتایی 312 و 400’: دژ خوی ترا نیست بجز خرخشه کاری مانا که بود خوی بدت خرخشه زاری. آغاجی. قصد فرزند مردمان کردی خرخشه حصۀ من آوردی. پوربهای جامی (از آنندراج). ای مسلمانان اگرچشمش کند قصد دلم چون توان کردن به آن دو ترک کافر خرخشه. خواجوی کرمانی (از آنندراج). ، قلق و خلجان خاطر. (از برهان قاطع) : خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش گر نبودی خرخشه در نعمتش. مولوی (مثنوی). ، خروهه و آن جانوری باشد که صیادان بر کنار دام بندند تاجانوران دیگر در دام افتند. (از برهان قاطع). رجوع به خرخسه شود
بیجا و بی موقع مجادله نمودن و خصومت کردن. (از برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع آمده: این لغت ترکی معادل قارغاش و آن نزاع و مجادله و آشوب است. ’جغتایی 312 و 400’: دژ خوی ترا نیست بجز خرخشه کاری مانا که بود خوی بدت خرخشه زاری. آغاجی. قصد فرزند مردمان کردی خرخشه حصۀ من آوردی. پوربهای جامی (از آنندراج). ای مسلمانان اگرچشمش کند قصد دلم چون توان کردن به آن دو ترک کافر خرخشه. خواجوی کرمانی (از آنندراج). ، قَلَق و خلجان خاطر. (از برهان قاطع) : خود چه کم گشتی ز جود و رحمتش گر نبودی خرخشه در نعمتش. مولوی (مثنوی). ، خروهه و آن جانوری باشد که صیادان بر کنار دام بندند تاجانوران دیگر در دام افتند. (از برهان قاطع). رجوع به خرخسه شود
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کره خر. جحش. تولب. جحشه. عیر. عفا. خداقی ّ. عهو. لکع. مسحل. عطعط. عفوه. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میر در پیر خری بمن رمیدی وآنگه گویی که من خر میر. سوزنی. مگر خواهد خر شاعر که از خرکرگان وز وی چو تیم خرفروشان می شود دیوان اشعارم. سوزنی. خر خمخانه را آزاد کردم دل خرکرگان را شاد کردم. سوزنی. گه گه که در افادت درسی کند شروع تا همچو خویش خرکره را درس خوان کند. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). - امثال: شب خرکره طاووس نماید، نظیر: در شب گربه سمور است. ، طفل نافهم. طفل احمق. (یادداشت بخط مؤلف)
کره خر. جحش. تولب. جحشه. عیر. عَفا. خُداقی ّ. عِهْو. لَکَع. مِسْحَل. عُطعُط. عِفوَه. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میر در پیر خری بمن رمیدی وآنگه گویی که من خر میر. سوزنی. مگر خواهد خر شاعر که از خرکرگان وز وی چو تیم خرفروشان می شود دیوان اشعارم. سوزنی. خر خمخانه را آزاد کردم دل خرکرگان را شاد کردم. سوزنی. گه گه که در افادت درسی کند شروع تا همچو خویش خرکره را درس خوان کند. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). - امثال: شب خرکره طاووس نماید، نظیر: در شب گربه سمور است. ، طفل نافهم. طفل احمق. (یادداشت بخط مؤلف)
سرخزه. سرخژه. سرخیژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخیژه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از حصبه باشد و با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نوعی از علت دمیدگی که بیشتر کودکان را بر روی دمد. به تازیش حصبه و هند بودری نامند و آن را سرک و شرک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). سرخجه. (جهانگیری)
سرخزه. سرخژه. سرخیژه. سرخچه. رجوع کنید به سرخیژه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از حصبه باشد و با زای نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نوعی از علت دمیدگی که بیشتر کودکان را بر روی دمد. به تازیش حصبه و هند بودری نامند و آن را سرک و شرک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). سرخجه. (جهانگیری)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان شبانکارۀ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)