جدول جو
جدول جو

معنی خراش - جستجوی لغت در جدول جو

خراش
اثری که از ناخن یا آلتی نوک تیز بر روی چیزی پیدا می شود، زخم کوچک و سطحی بر روی پوست، کنایه از هر چیز بی فایده و دورریختنی، بن مضارع خراشیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خراشنده مثلاً آسمان خراش، جگرخراش، دل خراش، گوش خراش
تصویری از خراش
تصویر خراش
فرهنگ فارسی عمید
خراش
(خَ)
ابن صمه بن عمرو بن جموح بن زید بن حرام بن کعب انصاری سلمی. ابن اسحاق او را در بین کسانی نام برده است که واقعۀ بدر را دیدند. ابن کلبی و ابوعبید میگویند: او را در واقعۀ بدر دو اسب بود و در واقعۀ احد ده زخم برداشت. (از اصابه ج 1 قسم 1 ص 107)
ابن عبدالله زبیر او از جابر و جابر از ابن عباس این حدیث مرفوع را نقل می کند: اذا استلقی احدکم فلایضع رجله علی اخری. (از لسان المیزان ج 2 ص 396)
ابن عبدالله از راویانست وابن عدی گمان کرده که او مولای انس بوده است و احادیثی از او دارد. (از لسان المیزان ج 20 ص 395، 396)
او از تابعان است و جابیه را دید و فرزندش عبدالله از او حدیث دارد. (از لسان المیزان ج 2 ص 396)
لغت نامه دهخدا
خراش
(خُ)
داغ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). علامت حاصل از داغ. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خراش
(خِ)
داغی است مرشتر را که دراز باشد، کلب خراش، سگ برانگیخته شده برای جنگ با سگ دیگر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خراش
هر چیز شکافته و دریده، خدشه، اثر خراشیدن بر چیزی
تصویری از خراش
تصویر خراش
فرهنگ لغت هوشیار
خراش
((خَ))
بریدگی زخم
تصویری از خراش
تصویر خراش
فرهنگ فارسی معین
خراش
((خَ))
پریشانی، آشفتگی، گراش، کراش، غراش
تصویری از خراش
تصویر خراش
فرهنگ فارسی معین
خراش
خدشه
تصویری از خراش
تصویر خراش
فرهنگ واژه فارسی سره
خراش
تراش، خدشه، زخم، سایش، اثر زخم، خراشیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خراش
يخدش
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به عربی
خراش
Creakiness
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خراش
grincement
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خراش
خراش خراشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
خراش
rangido
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خراش
খরখর
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به بنگالی
خراش
скрипучесть
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به روسی
خراش
Quietschen
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به آلمانی
خراش
скрип
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خراش
skrzypienie
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به لهستانی
خراش
چرچراہٹ
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به اردو
خراش
kelele
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خراش
scricchiolio
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خراش
gıcırdama
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خراش
삐걱거림
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به کره ای
خراش
ギーギー音
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خراش
חרחור
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به عبری
خراش
चरचरा
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به هندی
خراش
吱吱声
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به چینی
خراش
เสียงเอี๊ยด
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به تایلندی
خراش
gekraak
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به هلندی
خراش
chirrido
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خراش
suara berdecit
تصویری از خراش
تصویر خراش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ شِ)
عمل خراشیدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ شِ)
جمع واژۀ خرشعه. رجوع به خرشعه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خراشه
تصویر خراشه
پارسی تازی گشته خراشه آنچه از خراشیدن بریزد
فرهنگ لغت هوشیار