- خراد (پسرانه)
- نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
معنی خراد - جستجوی لغت در جدول جو
- خراد
- یونانی تازی گشته خراشگر
- خراد ((خَ رّ))
- چوب تراش، کسی که با دستگاه چوب تراشی اشیاء چوبی درست می کند، خراط
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کمال، رسایی، نام فرشته نگهبان آب، نام ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
ویران، نابسامان
خدشه
آس عصاری
یخچال
خفه کننده، زره ساز آنکه زره سازد زره ساز زره گر
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
مرد بسیار زیرک و خرج کننده باج، مالیات، جزیه باج، مالیات، جزیه
ویران شدن، ویرانی
جمع خد، دیم ها رخساره ها
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
ابتیاع، عمل خریدن، بیع
جمع خریده و بمعنی مروارید ناسفته
جمع خریده. لولو های ناسفته، دوشیزگان زنان شرمگین
پلیدی انداختن ریدن ریستن
مطیع و فرمانبردار و رام
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام
بر چینگاه هنگام میوه چینی
آنکه چوب تراشد و برابر سازد، تراشنده چوب
بسیار دروغگو
هر چیز شکافته و دریده، خدشه، اثر خراشیدن بر چیزی
خم فروش خمگر آسی که باخر گردانند، آسی که با چاروا گردانند (اعم از خر و گاو و جز آنها)، یا خراس خراب. آسمان
آفتاب، خورشید
نام ماه سوم سال است این ماه آخر بهار است - خرداد ماه جلالی است
فسخ معاهده کردن