جدول جو
جدول جو

معنی خراباتی - جستجوی لغت در جدول جو

خراباتی
کسی که پیوسته در خرابات است، در تصوف ویژگی انسان کاملی که به معارف الهی دست یافته است
تصویری از خراباتی
تصویر خراباتی
فرهنگ فارسی عمید
خراباتی
(خَ)
کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد. (از ناظم الاطباء) :
خراباتیان را صلایی زنم.
نظامی.
چون خراباتی نباشد زاهدی
کش به شب از درد آید شاهدی.
سعدی.
گمان بردم که طفلانند ز پیری من سخن گفتم
مرا پیری خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی.
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم.
سعدی.
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست.
همام تبریزی.
خراباتی شدن از خود جدایی است
خودی کفر است اگر خود پارسایی است.
شبستری
لغت نامه دهخدا
خراباتی
باده پرست، باده فروش، خمار، میخوار، می فروش، میگسار، خراباتی، عیاش، لوطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرابات
تصویر خرابات
جایی مانند میخانه که دارای وسایل عیش و عشرت و محل باده پیمایی و عشق ورزی با کنیزکان بوده و رندان در آنجا به عیش و نوش سرگرم می شدند، ویرانه ها،
در تصوف مقام و مرتبۀ خرابی و نابودی عادات نفسانی و خوی حیوانی و محل کسب اخلاق ملکوتی که عارفان و سالکان از قید عادات و حالات نفسانی رهایی یافته و از بادۀ وحدت سرمست شوند، برای مثال قدم منه به خرابات جز به شرط ادب / که ساکنان درش محرمان پادشهاند (حافظ - ۴۰۸)، شرح اسرار خرابات نداند همه کس / هم مگر پیر مغان حل کند این مسئلهها (جامی - ۹)، اسرار خرابات به جز مست نداند / هشیار چه داند که در این کوی چه راز است؟ (عراقی - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
شرابخانه. بوزخانه. (از برهان قاطع). میخانه. (شرفنامۀ منیری) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (مأخوذ از زمخشری). میکده:
دفتر به دبستان بود و نقل به بازار
وین نرد بجایی که خرابات خراب است.
منوچهری.
میفروش اندر خرابات ایمن است امروزو من
پیش محراب اندرم با بیم و با ترس و هرب.
ناصرخسرو.
نازم به خرابات که اهلش اهل است
گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است.
(منسوب به خیام).
منان را خرابات کهف صفاران
در آن کهف بهر صفا می گریزم.
خاقانی.
کو خرابات کهف شیردلان
تاسگ آستان نشین باشم.
خاقانی.
در خراباتی که صاحب درد او جانهای ماست
مایی ما نیست گشت و اویی او ناپدید.
خاقانی.
بانگ برآمد ز خرابات من
کی سحر این است مکافات من.
نظامی.
عشق که در پرده کرامات شد
چون بدرآمد به خرابات شد.
نظامی.
هم از قبله سخن گوید هم از لات
همش کعبه خزینه هم خرابات.
نظامی.
در خرابات خراب عشق تو
یک حریف باب دندان کس ندید.
عطار.
آنچه لایق اردو بود با حرم فرستادند... و چند را به خرابات. (جهانگشای جوینی).
و اگر بخرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن. (گلستان سعدی).
ندیدم کسی سرگران از شراب
مگر هم خرابات دیدم خراب.
سعدی (بوستان).
هرکه با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خرابات آب جو است.
سعدی (طیبات).
به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت.
سعدی.
من خراباتیم و باده پرست
در خرابات مغان بیخود و مست.
همام تبریزی.
شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده.
حافظ.
ساقی بیار آبی از چشمۀ خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی.
حافظ.
بی پیر مرو تو در خرابات
هرچند سکندر زمانی.
؟
- پیر خرابات، آن پیری که خراباتیان را برسر است:
به فریادم رس ای پیر خرابات
به یک جرعه جوانم کن که پیرم.
حافظ.
- خرابات نشین، آنکه در میکده ملازم باشد. مست و جویای باده:
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.
حافظ.
، محل فسّاق اعم از قحبه خانه و قمارخانه و میخانه. جائی که اراذل و اوباش برای طرب در آن میگذرانند. عشرتکده. (یادداشت بخط مؤلف). طربخانه. (شرفنامۀ منیری) :
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آنکه به خرافات معتقد است. آنکه بسخنان خرافی اعتقاد دارد، کلام بیهوده و پریشان. کلام خرافی. کلام نیش غولی. کلام انیاب اغوالی
لغت نامه دهخدا
ریهیدن تباهیگری، تباه کردن مورجنیتاری ایجاد فساد و تباهی (در امور و ساختمانها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابات
تصویر خرابات
شرابخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسانی
تصویر خراسانی
منسوب به خراسان از مردم خراسان اهل خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابات
تصویر خرابات
((خَ))
جمع خرابه، ویرانه ها، میخانه، میکده، قمارخانه، در عرفان، مقام و مرتبه ویرانی عادات نفسانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرابکاری
تصویر خرابکاری
ویرانگری
فرهنگ واژه فارسی سره
شراب خانه، میخانه، میکده، عشرتکده، خرابه ها، ویرانه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صفت خرافه پسند، خرافی، موهوم پرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
الخرافة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
Superstitious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
superstitieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
迷信的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
جادوگرانہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
суеверный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
abergläubisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
забобонний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
mchezaji wa imani potofu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
কুসংস্কৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
supersticioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
batıl inançlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
미신적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
迷信的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
przesądny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
अंधविश्वासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
takhayul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
เชื่อโชคลาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
bijgelovig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
supersticioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
superstizioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خرافاتی
تصویر خرافاتی
אמונתי
دیکشنری فارسی به عبری