پیخال کردن مرغ یا خاص است به پیخال باز. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). سرگین افکندن مرغ. (تاج المصادر بیهقی) ، خلانیدن آهن و مانند آن ستور را تا تیزرود. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، ریدن ماهی خذاق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پیخال کردن مرغ یا خاص است به پیخال باز. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). سرگین افکندن مرغ. (تاج المصادر بیهقی) ، خلانیدن آهن و مانند آن ستور را تا تیزرود. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، ریدن ماهی خذاق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نوعی از رفتن بر روی زمین است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج العروس) ، بریدن خار و کدو و مانند آن ریزه ریزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
نوعی از رفتن بر روی زمین است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج العروس) ، بریدن خار و کدو و مانند آن ریزه ریزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
چرمی مدور که کودکان ریسمان در آن کرده در کشاکش آرند تا از آن صدابرآید و بفارسی بادفره گویند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 390)
چرمی مدور که کودکان ریسمان در آن کرده در کشاکش آرند تا از آن صدابرآید و بفارسی بادفره گویند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 390)
بادفره که بازیچۀ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج، خذاریف. بادبرک. بادفره. بادفرک. فرفره. (یادداشت بخط مؤلف). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری) ، چوبک بادریسه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شتابرو. تیزرو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد چالاک در جنگ. (فرهنگ جهانگیری) ، گلۀ شتران، شتران جداشده از گله، برق درخشنده در ابر که از ابر جدا شود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گل که طفلان خمیر کرده مانند کره سازند و بدان بازی کنند. (از منتهی الارب) ، تورک آسیا که در سر قطب بود. (محمود بن عمر ربنجنی). العود الذی یوضع فی خرق الرحاالعلیا. (از تاج العروس) ، هر چیزی که پراگنده شود از چیزی. (منتهی الارب)
بادفره که بازیچۀ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج، خذاریف. بادبرک. بادفَرَه. بادفَرَک. فِرفِره. (یادداشت بخط مؤلف). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری) ، چوبَک بادریسه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شتابرو. تیزرو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد چالاک در جنگ. (فرهنگ جهانگیری) ، گلۀ شتران، شتران جداشده از گله، برق درخشنده در ابر که از ابر جدا شود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گل که طفلان خمیر کرده مانند کره سازند و بدان بازی کنند. (از منتهی الارب) ، تورک آسیا که در سر قطب بود. (محمود بن عمر ربنجنی). العود الذی یوضع فی خرق الرحاالعلیا. (از تاج العروس) ، هر چیزی که پراگنده شود از چیزی. (منتهی الارب)