جدول جو
جدول جو

معنی خذروف

خذروف
(خُ)
بادفره که بازیچۀ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج، خذاریف. بادبرک. بادفره. بادفرک. فرفره. (یادداشت بخط مؤلف). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری) ، چوبک بادریسه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شتابرو. تیزرو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد چالاک در جنگ. (فرهنگ جهانگیری) ، گلۀ شتران، شتران جداشده از گله، برق درخشنده در ابر که از ابر جدا شود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گل که طفلان خمیر کرده مانند کره سازند و بدان بازی کنند. (از منتهی الارب) ، تورک آسیا که در سر قطب بود. (محمود بن عمر ربنجنی). العود الذی یوضع فی خرق الرحاالعلیا. (از تاج العروس) ، هر چیزی که پراگنده شود از چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا