جدول جو
جدول جو

معنی خدانکرده - جستجوی لغت در جدول جو

خدانکرده
(خُ نَ کَ دَ / دِ)
خداناکرده. خدانخواسته. رجوع به خداناکرده شود:
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی.
هاتف اصفهانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ کَ دَ / دِ)
خدای ناکرده. خدای ناخواسته. خدا نکند که چنین شود:
ز جذب دوستداریهای من در نیم ره ماند
خداناکرده از طاق دل من گر کسی افتد.
بوعلی (از آنندراج).
نمیدانم بعکس خود چه رو بنماید از خجلت
خداناکرده گر افتم ز چشم همنشین خود.
خالص (از آنندراج).
مرا با آنکه در خوابست بخت بد به این روزم
خداناکرده گر بیدار می بودی چه می کردم.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا کَ دَ / دِ)
زبون کرده. ذلیل کرده. مقهورکرده. (یادداشت بخط مؤلف) :
چون دل لشکر ملک نگاه ندارد
درگه ایوان چنانکه درگه میدان
کار چو پیش آیدش بود که بمیدان
خواری بیند ز خوارکردۀ ایوان.
ابوحنیفۀ اسکافی.
، نرم کرده. ژولیدگی برطرف کرده با زدن به شانه مو را
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ کُ نَ)
خدا نکناد. هرگز. ابداً. مقابل خدا کند. اعوذ باﷲ
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادا کرده
تصویر ادا کرده
توخته
فرهنگ لغت هوشیار