جدول جو
جدول جو

معنی خدابین - جستجوی لغت در جدول جو

خدابین
(بَ گَ دَ / دِ)
آنکه در کارها به خدا توجه دارد. متوجه بحق. مقابل خودبین. خداشناس:
مبین در خود که خودبین را نظر نیست
خدابین شو که خود دیدن هنر نیست.
نظامی.
خدابین شو که پیش اهل بینش
تنک باشد حجاب آفرینش.
نظامی.
- امثال:
هیچ خودبین خدابین نبود
لغت نامه دهخدا
خدابین
آنکه در اعمال و رفتار خود متوجه خدا باشد
تصویری از خدابین
تصویر خدابین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدابخش
تصویر خدابخش
(پسرانه)
عطای الهی، بخشیده خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
ثعبان ها، مارهای بزرگ، اژدهاها، جمع واژۀ ثعبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
به خواب رفتن، خفتن، کنایه از آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، کنایه از بستری بودن، کنایه از انباشته شدن، کنایه از متوقف یا تعطیل شدن، کنایه از راکد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراتین
تصویر خراتین
خراطین، جانوری بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان، کرم خاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواقین
تصویر خواقین
خاقان ها، لقب پادشاهان چین و ترکستان، شاهنشاهان، جمع خاقان
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نام ناحیتی است در نواحی غور: امیر محمود از بست تاختن آورد بر جانب خوابین که ناحیتی است از غور پیوسته به بست و زمین داور. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
حالت توجه بخدا داشتن. بخداوند در امور متوجه بودن. خداشناسی:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین مخواه.
سعدی (بوستان).
، حقیقت بینی. حقیقت نگری:
گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچکس عاجزتر از خویش.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواقین
تصویر خواقین
جمع خاقان، از ریشه ترکی شاهنشاهان جمع خاقان خاقانان پادشاهان
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
جمع تدبیر، پایان بینیها کار ساختمانها، اندیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
آنکه همیشه به همه کار با نظر خوب نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و هموار در شهر که مردم و وسائل نقلیه در آن رفت و آمد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
استراحت کردن، خسبیدن، خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خاتون، تازی از ترکی بانوان، زنان پرده نشین، زنان بزرگ، بانوان امرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود بین
تصویر خود بین
خود خواه، مغرور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
علفزار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خطابی: راستنمود، نام یکی از شاخه های هفت پیشوایی از پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که می گفت آدمی پس از رسیدن به پیامبری خدا می گردد. آنان جعفر صادق ع را نیز خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدابخش
تصویر خدابخش
عطای الهی، خداده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدای بین
تصویر خدای بین
آنکه در اعمال و رفتار خود متوجه خدا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادمین
تصویر خادمین
جمع خادم، زاوران جمع خام خدمتگزان: خادمین درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراتین
تصویر خراتین
نوعی کرم دراز و سرخ که در جاهای نرم و مرطوب بهم رسد حمر الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدابینی
تصویر خدابینی
عمل خدابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدابیر
تصویر تدابیر
((تَ))
جمع تدبر، جمع تدبر، اندیشه ها، پایان بینی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
((خَ))
نوعی علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خراطین
تصویر خراطین
((خَ))
کرمی دراز و سرخ رنگ که در جاهای نمناک و مرطوب بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشبین
تصویر خوشبین
اپتومیست
فرهنگ واژه فارسی سره
قربان صدقه رفتن، فدا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی