- خحراطت
- خراشش
معنی خحراطت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چوب تراشی
نگهبانی، پاسبانی، پاسداشت
سوز، گرما
گرد چیزی بر آمدن چیزی یا جایی را فرا گرفتن و در میان گرفتن، درک کردن چیزی بطور کامل و تمام ظاهرا و باطنا
تند بودن زبانگز بودن، تیزی زبانگزی تند مزگی
نگاهداشتن، نگهبانی، مراقبت، رقابت، حفظ
گرمی، گرم شدن، تبش، مقابل برودت
زراعت، کشتکاری
سوزش گلو، انجیر کوهی، کاه مکا (ذرت)
گندم فروشی، کافور فروشی
حفظ کردن، نگاهداری
آفتها، خطرها
پلیدی انداختن ریدن ریستن
سخن بیهوده حدیث باطل، افسانه اسطوره، جمع خرافات
خراشگری خراطین: پارسی تازی گشته خراتین خوی ناد هم آوای استاد شکند کرم خاکی از جانوران عمل و شغل خراط تراشیدن چوب و برابر ساختن آن، دکان خراط
خراشش
نومیدک (یائسه زن)
درزیگری دوخت و دوز دوزندگی خیاطی
کارهای نیکو
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، درزی گری، دوخت و دوز، دوزندگی
چیزهایی که نفع و فایدۀ آن به مردم می رسد، کارهای نیکو، اجرهای اخروی
خیرات کردن: انفاق کردن چیزی در راه خدا
خیرات کردن: انفاق کردن چیزی در راه خدا
حفظ کردن، نگه داری کردن، تعهد کردن، پاسداری، نگه داری
نگهبانی کردن، حفظ کردن، محافظت، نگهبانی، نگهداری، پاسبانی
گرما، گرمی
کشت، زراعت
تندی، زبان گزی