جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با احاطت

احاطت

احاطت
گرد چیزی بر آمدن چیزی یا جایی را فرا گرفتن و در میان گرفتن، درک کردن چیزی بطور کامل و تمام ظاهرا و باطنا
فرهنگ لغت هوشیار

احالت

احالت
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار

احاطه

احاطه
گرداگرد چیزی را گرفتن، دور چیزی را گرفتن، کنایه از در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن
احاطه
فرهنگ فارسی عمید

احالت

احالت
احاله، حواله کردن، واگذاشتن کار یا امری به عهده دیگری، از حالی به حال دیگر گشتن
احالت
فرهنگ فارسی معین

احاطه

احاطه
گرداگرد چیزی را گرفتن، فهمیدن و فراگرفتن به طور کامل و تمام
احاطه
فرهنگ فارسی معین