جدول جو
جدول جو

معنی خجندیان - جستجوی لغت در جدول جو

خجندیان
(خُ جَ)
نام خاندان معروفی در اصفهان بوده و این خاندان در اصفهان از رؤسای شافعیه بوده اند و غالباً مابین ایشان و حنفیه نزاع دست میداد و بقتل و غارت میرسید و هر دفعه یکی از محلات اصفهان خراب و زیر و زبر میشد، علاوه بر ریاست دینی غالب اوقات ریاست بلدی نیز در تصرف ایشان بوده و ایشان را با ملوک سلجوقیه وقایعی است که در کتب تاریخ ثبت است این طایفه اصلاً از شهر خجند از بلاد ماوارءالنهر میباشند و نسب ایشان به مهلب بن ابی صفره از امرای معروف امویه می پیوندد. (از تعلیقات قزوینی بر لباب الباب عوفی چ اروپا ص 354)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندیان
تصویر اندیان
(پسرانه)
در بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
خانواده، دودمان، برای مثال مگر دشمن خاندان خودی / که با خانمان ها پسندی بدی (سعدی - لغت نامه - خاندان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
جانورانی مهره دار و خون سرد، با پوستی فلس دار و دست و پای کوتاه یا بدون دست و پا که هنگام حرکت شکمشان بر روی زمین کشیده می شود مانند تمساح، سوسمار، مار و لاک پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
بلوط، درخت بلوط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
لب به خنده گشودن، خنده کردن، با خنده مسخره و استهزا کردن
کنایه از شکفتن
کنایه از درخشیدن، روشن شدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ وَ)
راوندیان. دراصل روندیان و معروف راوندیان است. (مجمل التواریخ و القصص ذیل 329) : به کوفه اندر جماعتی بودند که ایشان را روندیان خواندندی و به ربوبیت منصور همی گفتندو اصل ایشان از عبدالله رونده برخاست و تناسخ داشتند. (مجمل التواریخ و القصص). و رجوع به راوندیه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام یکی ازطوائف قزوین بوده است. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: اصل ایشان از نسل خالد بن ولید مخزومی است و ایشان دو شعبه اند: اول شیخ نورالدین کیل جد مولانا و شیخ الاسلام سعدالدین قتلغ. خواجه از ایشان بوده و در تصوف درجۀ عالی داشته و شعبه دوم از زنجان آمدند از ایشان صاحب سعید خواجه صدرالدین احمد خالدی که چهار سال در ملک ایران وزارت کرد و به صدر جهان منصوب شد. (از تاریخ گزیده ص 844) و رجوع به از سعدی تا جامی پرفسور ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ص 115 شود
نام دو برادر: ’ابوعثمان سعید بن هاشم بن وعله خالدی’ و ’ابوبکر محمد بن هاشم بن وعله خالدی’ است. رجوع به خالدی ابوعثمان سعید بن هاشم بن وعله شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ دَ / دِ)
نام دسته ای از جانورانند که حشرات الارض نیز می نامند چون مار و سوسمار و جز آن. (از ناظم الاطباء). خستر. رجوع به خستر شود.
خزندگان از نظر جانورشناسی:
خزندگان در جانورشناسی به آن دسته از حیواناتی اطلاق میشود که ’خون سرد’ و تخم گذار می باشند. این حیوانات اصولا خاک زی اند ولی در آب هم می توانند مدتها زیست کنند خصوصاً نوع سوسمارهای این دسته (چه دیده شده آنها مدتهای زیاد در زیر آب گذرانده اند) پوست آنها از نوعی فلس های جلدی تشکیل شده و گاهگاه در بعضی از انواع این حیوانات این فلسها بسیار مستحکم میشوند چون لاکهای لاک پشتها و یا پوستهای سوسمارهای بزرگ. طرز قرار گرفتن این فلسها نیز به یک نحو نمی باشند چه در بعضی آنها فلسها در پشت یکدیگر و در بعض دیگر فلسها بروی هم قرار دارند. پوشش پوستی در خزندگان نیز به یک نهج نیست مثلاً در مارها این پوشش بسیار نرم و لطیف است و در طول عمر این حیوان نیز چندین بار عوض میشود در پاره ای از این حیوانات یک جفت یادو عضو می توانند موجب شوند که حیوان حرکت بسیار سریع انجام دهد (نظیر سوسمارها) ولی اغلب این عضوها بسیار لاغر و ظاهری نحیف دارند. این حیوانات در راه سپاری مثل سایر حیوانات پیش می روند جز گروه مارها که بر روی زمین می خزند یعنی با حرکت دادن پهلوهای خود پیش می روند. خزندگان همواره گوشتخوارند جز در موارد بسیارنادری، این حیوانات به کمک فک های قوی و مری های خاص خود میتوانند غذاهای خود را بدون زحمت ببلعند و رنجی نبرند. در نزد گروه زیادی از این حیوانات هضم غذا به آرامی و یک نوع بیحسی و خواب همراه است پاره ای از خزندگان چون افاعی و مارهای عینکی زهر دارند و زهر آنها برای انسانها مضر و کشنده است. این حیوانات در مقابل ناملایمات بسیار مقاوم اند چه اغلب دیده شده که بدون مردن تحمل رنج فراوان قطع عضوی از اعضای خود را می نمایند. خزندگان در روی کرۀ ارض پراکنده و زیادندو چون بطرف استوا رویم انواع آنها بسیار می شوند و اندازۀ طول های آن ها تغییر بسیار می نمایند در عین آنکه بعضی از خزندگان برای بشر مضرند بعضی دیگر نیز مفیدند مثلاً مارمولک ها و مارهای بی زهر، باغ و خانه را از وجود حشرات مضر پاک می کنند و نیز تیماج سازان از پوست بعضی از سوسمارها و مارهای بزرگ تیماجهای قیمتی میسازند. خزندگان به چهار طایفه زیر تقسیم میشوند: 1- سوسماران 2- مارها 3- لاک پشتها 4- تمساحها، جمع واژۀ خزنده. (از ناظم الاطباء). رجوع به خزنده شود
لغت نامه دهخدا
نام دسته ای از جانوران است که حشرات الارض نیز مینامند مانند، مار و سوسمار و جزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل، قبیله، اهلیت، عترت، خانمان، خانواده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنذیان
تصویر خنذیان
بد زیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
لب به خنده گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندبان
تصویر خندبان
پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندیان
تصویر سندیان
پارسی تازی گشته سندیان بلوت از درختان بلوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزندگان
تصویر خزندگان
((خَ زَ دَ))
جمع خزنده، در اصطلاح حیوان شناسی به جانورانی که به دلیل کوتاهی دست و پا شکمشان روی زمین کشیده می شود گفته می شود. بعضی هم دست و پا ندارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زندیان
تصویر زندیان
زندیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
Laugh, Giggle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
rire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
くすくす笑う , 笑う
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
לחייך , לצחוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
हंसी उड़ाना , हँसना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
terbahak-bahak, tertawa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
หัวเราะ , หัวเราะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
giechelen, lachen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
kichern, lachen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
reírse, reír
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
ridere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
rir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
咯咯笑 , 笑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
chichotać, śmiać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
хихікати , сміятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
хихикать , смеяться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خندیدن
تصویر خندیدن
킥킥거리다 , 웃다
دیکشنری فارسی به کره ای