دارویی است که برگ آن ببرگ کبر ماند اما خارندارد و ثمر آن به خیار شباهت دارد لیکن کوچکتر از آن باشد و آن را بعربی قثاءالبری خوانند و قثاءالحمار همان است. (برهان). دارویی شبیه به خیار که بتازی قثاءالحمار گویند. (ناظم الاطباء). نام داروئی است که برگ آن ببرگ کبر ماند اما خار ندارد و ثمر آن به خیار شباهت دارد لیکن کوچکتر از آن باشد. (آنندراج)
دارویی است که برگ آن ببرگ کَبَر ماند اما خارندارد و ثمر آن به خیار شباهت دارد لیکن کوچکتر از آن باشد و آن را بعربی قثاءالبری خوانند و قثاءالحمار همان است. (برهان). دارویی شبیه به خیار که بتازی قثاءالحمار گویند. (ناظم الاطباء). نام داروئی است که برگ آن ببرگ کبر ماند اما خار ندارد و ثمر آن به خیار شباهت دارد لیکن کوچکتر از آن باشد. (آنندراج)
غریب. تنها. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، زنی را گویند که شوهرش مرده باشد یا او را طلاق داده باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء). زنی که شوهرش مرده باشد. (از انجمن آرا) (آنندراج) (شرفنامه منیری). زن بی مرد. زن که شوی داشته و شوی او بمرده یا او را طلاق داده بود. زن از شوی بجا مانده. آن زن که شوی ندارد اما از پیش داشته است. ثیب. ارمله. ایم. کالم. مقابل دوشیزه. (یادداشت مؤلف) : سه دیگر به نیکان ببخشید سیم زن بیوه و کودکان یتیم. فردوسی. جوربر بیوه و یتیم خود مکن ای ستمگر بر تن بیوه و یتیم. ناصرخسرو. خورشید خسروان که جهان را ز عدل او همچون چراغ بیوه به هر خانه کدخدای. سوزنی. کیست فلک پیر شده بیوه ای چیست جهان دردزده میوه ای. نظامی. تنگدستان ز من فراخ درم بیوگان سیر و بیوه زادان هم. نظامی (هفت پیکر ص 339). ستمدیده را دادبخشی کنی شب بیوگان را درخشی کنی. نظامی. باغ خود را نچیده گل بیوه برد سرهنگش ایزم و میوه. اوحدی. نیم شب کرد بر کریوه رود دزد بر بام طفل و بیوه رود. اوحدی. در دین موسی چنین بوده است که چون کسی را اجل محتوم فرارسد و نسلی از او باقی نماند و زوجه اش یائسه نشده باشد برادرش زوجه او را بحبالۀ نکاح خود درآورد و دو اثر براین مطلب مترتب بود یکی آنکه اموال و املاک میت از بین نمیرفت و دیگر اسم وی باقی میماند. (از قاموس کتاب مقدس) ، مردی که زنش مرده باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری). گاه در مرد از زن مانده نیز اطلاق کنند. مرد بی زن. (یادداشت مؤلف)
غریب. تنها. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، زنی را گویند که شوهرش مرده باشد یا او را طلاق داده باشد. (از برهان) (از ناظم الاطباء). زنی که شوهرش مرده باشد. (از انجمن آرا) (آنندراج) (شرفنامه منیری). زن بی مرد. زن که شوی داشته و شوی او بمرده یا او را طلاق داده بود. زن از شوی بجا مانده. آن زن که شوی ندارد اما از پیش داشته است. ثیب. ارمله. ایم. کالم. مقابل دوشیزه. (یادداشت مؤلف) : سه دیگر به نیکان ببخشید سیم زن بیوه و کودکان یتیم. فردوسی. جوربر بیوه و یتیم خود مکن ای ستمگر بر تن بیوه و یتیم. ناصرخسرو. خورشید خسروان که جهان را ز عدل او همچون چراغ بیوه به هر خانه کدخدای. سوزنی. کیست فلک پیر شده بیوه ای چیست جهان دردزده میوه ای. نظامی. تنگدستان ز من فراخ درم بیوگان سیر و بیوه زادان هم. نظامی (هفت پیکر ص 339). ستمدیده را دادبخشی کنی شب بیوگان را درخشی کنی. نظامی. باغ خود را نچیده گل بیوه برد سرهنگش ایزم و میوه. اوحدی. نیم شب کرد بر کریوه رود دزد بر بام طفل و بیوه رود. اوحدی. در دین موسی چنین بوده است که چون کسی را اجل محتوم فرارسد و نسلی از او باقی نماند و زوجه اش یائسه نشده باشد برادرش زوجه او را بحبالۀ نکاح خود درآورد و دو اثر براین مطلب مترتب بود یکی آنکه اموال و املاک میت از بین نمیرفت و دیگر اسم وی باقی میماند. (از قاموس کتاب مقدس) ، مردی که زنش مرده باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری). گاه در مرد از زن مانده نیز اطلاق کنند. مرد بی زن. (یادداشت مؤلف)
شهریست از جمهوری ازبکستان که در سال 1956 میلادی 15400 تن جمعیت داشته است و در ناحیۀ خوارزم نزدیک بیابان قراقورم بفاصله 40 کیلومتری غرب آمودریا و 32 کیلومتری جنوب غربی ایستگاه راه آهن اورگنج قرار دارد. محل خیوه احتمالا از پیش از اسلام مسکون و در قرن 4 هجری قمری شهرکی از خوارزم بوده است. شیخ نجم الدین کبری در آنجا متولد شد و پس از دورۀ امیرتیمور خیوه بتدریج گرگانج را تحت الشعاع قرار داد و کرسی خوارزم گردید و نام خود را بعنوان خانات خیوه به همه آن سرزمین داد خانات خیوه عنوان مشهور دولتی بوده است که در دهۀ دوم قرن دهم هجری قمری در خوارزم تشکیل شد و تا1873 میلادی استقلال خود را حفظ کرد و سپس تحت الحمایۀ روسیه گردید و تا انقلاب کبیر روسیه تابع دولت روسیه بود. سلسلۀ اول خانهای خیوه معروف به سلسلۀ عربشاهیه است که بوسیله ایلبارس از خاندان شیبانی از اعقاب جوجی خان تأسیس گردید. پس از او فرزندان او حکومت کردند تا آنکه این حکومت برافتاد و فرمانروائی خوارزم بدست ایناق بزرگ خاندان قنقرات افتاد و اگر چه در ظاهر کسانی را از خاندان چنگیزخان بتخت خانی می نشانیدند ولی فرمانروائی اینها جز در موارد استثنائی اسمی بیش نبود. در قرن 17 میلادی پطر کبیر با خانات خیوه روابطی برقرار کرد ولی با حملۀ نادر و از بین بردن ایلبارس دوم مدتی این حکومت بدست گماشتۀ نادر اداره میشداما این تحت الحمایگی نادر طولی نکشید و باز خانی ازخانات خیوه حاکم آنجا گردید. بعد از چندی در نتیجۀمهاجمات و دستبردهای ترکمانهای یموت خیوه ویران گردید ولی در سال 1770 میلادی محمدامین بزرگ خاندان قنقرات ترکمانها را مقهور کرد و رونق شهر و خانات خیوه را تجدید نمود. در سال 1219 هجری قمری ایناق وقت بنام ایلتوزر که از نوادگان محمدامین بود خود را عنوان خان داد و سلسلۀ ایناق را تأسیس کرد و آن دومین سلسلۀ خانهای خیوه است که تا سال 1873 میلادی که حکومت آنها تحت الحمایۀ روسیه شد دوام داشت و آنها بدینقرار است ایلتوزر (1219- 1221 هجری قمری) ، محمدرحیم خان (1221- 1249 هجری قمری) ، الله قلی خان (1249- 1258 هجری قمری) ، رحیم قلیخان (1258- 1261 هجری قمری) ، ابوالغازی محمدامین خان (1261- 1271 هجری قمری) ، عبدالله خان (1271- 1272 هجری قمری) ، قتلغ محمدخان (1272- ؟) ، سیدمحمدخان (1272؟ - 1282 هجری قمری) ، سید محمدرحیم خان (1282- 1290 هجری قمری). در دورۀ سیدمحمدرحیم خان روسیه لشکر عظیم بخیوه فرستاد و بدون جنگ خان خیوه تسلیم شد و سید محمدرحیم خان تا سال 1910 میلادی حکومت کرد ولی دست نشاندۀ روسها بود. بعد از انقلاب روسیه در 26 آوریل 1920 میلادی جمهوری خلق خوارزم تشکیل شد و خیوه جزء آن درآمد. (از دایره المعارف فارسی)
شهریست از جمهوری ازبکستان که در سال 1956 میلادی 15400 تن جمعیت داشته است و در ناحیۀ خوارزم نزدیک بیابان قراقورم بفاصله 40 کیلومتری غرب آمودریا و 32 کیلومتری جنوب غربی ایستگاه راه آهن اورگنج قرار دارد. محل خیوه احتمالا از پیش از اسلام مسکون و در قرن 4 هجری قمری شهرکی از خوارزم بوده است. شیخ نجم الدین کبری در آنجا متولد شد و پس از دورۀ امیرتیمور خیوه بتدریج گرگانج را تحت الشعاع قرار داد و کرسی خوارزم گردید و نام خود را بعنوان خانات خیوه به همه آن سرزمین داد خانات خیوه عنوان مشهور دولتی بوده است که در دهۀ دوم قرن دهم هجری قمری در خوارزم تشکیل شد و تا1873 میلادی استقلال خود را حفظ کرد و سپس تحت الحمایۀ روسیه گردید و تا انقلاب کبیر روسیه تابع دولت روسیه بود. سلسلۀ اول خانهای خیوه معروف به سلسلۀ عربشاهیه است که بوسیله ایلبارس از خاندان شیبانی از اعقاب جوجی خان تأسیس گردید. پس از او فرزندان او حکومت کردند تا آنکه این حکومت برافتاد و فرمانروائی خوارزم بدست ایناق بزرگ خاندان قنقرات افتاد و اگر چه در ظاهر کسانی را از خاندان چنگیزخان بتخت خانی می نشانیدند ولی فرمانروائی اینها جز در موارد استثنائی اسمی بیش نبود. در قرن 17 میلادی پطر کبیر با خانات خیوه روابطی برقرار کرد ولی با حملۀ نادر و از بین بردن ایلبارس دوم مدتی این حکومت بدست گماشتۀ نادر اداره میشداما این تحت الحمایگی نادر طولی نکشید و باز خانی ازخانات خیوه حاکم آنجا گردید. بعد از چندی در نتیجۀمهاجمات و دستبردهای ترکمانهای یموت خیوه ویران گردید ولی در سال 1770 میلادی محمدامین بزرگ خاندان قنقرات ترکمانها را مقهور کرد و رونق شهر و خانات خیوه را تجدید نمود. در سال 1219 هجری قمری ایناق وقت بنام ایلتوزر که از نوادگان محمدامین بود خود را عنوان خان داد و سلسلۀ ایناق را تأسیس کرد و آن دومین سلسلۀ خانهای خیوه است که تا سال 1873 میلادی که حکومت آنها تحت الحمایۀ روسیه شد دوام داشت و آنها بدینقرار است ایلتوزر (1219- 1221 هجری قمری) ، محمدرحیم خان (1221- 1249 هجری قمری) ، الله قلی خان (1249- 1258 هجری قمری) ، رحیم قلیخان (1258- 1261 هجری قمری) ، ابوالغازی محمدامین خان (1261- 1271 هجری قمری) ، عبدالله خان (1271- 1272 هجری قمری) ، قتلغ محمدخان (1272- ؟) ، سیدمحمدخان (1272؟ - 1282 هجری قمری) ، سید محمدرحیم خان (1282- 1290 هجری قمری). در دورۀ سیدمحمدرحیم خان روسیه لشکر عظیم بخیوه فرستاد و بدون جنگ خان خیوه تسلیم شد و سید محمدرحیم خان تا سال 1910 میلادی حکومت کرد ولی دست نشاندۀ روسها بود. بعد از انقلاب روسیه در 26 آوریل 1920 میلادی جمهوری خلق خوارزم تشکیل شد و خیوه جزء آن درآمد. (از دایره المعارف فارسی)
خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند. (از برهان قاطع). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: من این معنی را برای خبیده در فرهنگها نیافتم
خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند. (از برهان قاطع). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: من این معنی را برای خبیده در فرهنگها نیافتم
دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری اهواز و کنار رود کارون. این دهکده دارای 50تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری اهواز و کنار رود کارون. این دهکده دارای 50تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، خبائب، گوشت بدرازا بریده و تنگ کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، خبائب، شکم وادی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، خبائب
خرقه که از جامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، خبائب، گوشت بدرازا بریده و تنگ کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، خبائب، شکم وادی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، خبائب