جدول جو
جدول جو

معنی خبیثات - جستجوی لغت در جدول جو

خبیثات
خبیثه، خبیث، ناپاک، نجس
تصویری از خبیثات
تصویر خبیثات
فرهنگ فارسی عمید
خبیثات
(خَ)
جمع واژۀ خبیثه. (از منتهی الارب) (تاج العروس). رجوع به خبیثه شود: الخبیثات للخبیثین. (قرآن 26/24)
لغت نامه دهخدا
خبیثات
جمع خبیث
تصویری از خبیثات
تصویر خبیثات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینات
تصویر بینات
بیّنه ها، دلیل و حجت واضح و آشکار، جمع واژۀ بیّنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
چیزهایی که نفع و فایدۀ آن به مردم می رسد، کارهای نیکو، اجرهای اخروی
خیرات کردن: انفاق کردن چیزی در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفیات
تصویر خفیات
خفی ها، پوشیده ها، پنهان ها، روح ها، جمع واژۀ خفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
بدجنسی، بدذاتی، پلیدی، ناپاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطیئات
تصویر خطیئات
خطیئت، کار ناصواب، خطا، گناه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
جمع واژۀ خلیله. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خلیله شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از عشایر منطقۀ بلقاء و گفته اند که بطنی است از بلی از قضاعه که تقریباً از 314 سال پیش به بلقاء آمده و سکنۀ آن 150 تن است و در طبربور واقع درشمال عمان باشند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 580)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بطنی است از هلالات یکی از عشایر طفیله در منطقهالکلرک که یک شاخه از آن به نام شلول در قریۀ دوقره در عجلون باشد. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قبیله ای است مقیم قریۀ عقر در ناحیۀ کفارات در منقطۀ عجلون اما اطلاعی از منشاءآن در دست نیست. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
از قبائل شمال فلسطین. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله)
بطنی از حباب است از قبیلۀ ’مغره’ که ملحق به ’عبده’اند از قبیلۀ ’شمر’ از بنی قحطان. (از معجم قبائل العرب از عشائر العراق ص 288)
شعبه ای از دلابحۀ صلته را گویند که از قبیلۀ ’شمر’ طوقه میباشند. (از معجم قبائل العرب از عشائر العراق تألیف عزاوی ص 237)
فرقه ای است ساکن در حماه سوریه. (از معجم قبائل العرب از عشائر الشام ج 2 ص 155)
عشیره ای است ساکن در ناحیۀ غور از منطقۀ عجلون. گویند این عشیره نخست از قریۀ حلبون نزدیک جنین فلسطین بیرون شدند و پاره ای از آنان به فلسطین فرودآمدند. (از معجم قبائل العرب از تاریخ شرقی الاردن و قبائلها تألیف بیک ص 312)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
نام شعبه ای است از زبید. این شعبه ملحق اند به ’بعیر’ از قبیلۀ ’اسلم’ که یکی از قبائل ’صائح’ از شمر بنی طی میباشد. (از معجم قبائل العرب از کتاب عشائر العراق ص 208)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
جمع واژۀ دبیله: و دقیقها (دقیق الحلبه) یلین الدبیلات و ینضجها. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع خبیث در حالت رفعی: الخبیثون للخبیثات. (قرآن 26/24)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خبیث در حالت نصب و جری. منه: الخبیثات للخبیثین. (قرآن 26/24)
لغت نامه دهخدا
(خِبْ بی)
جمع واژۀ خبّیث در حالت نصب و جری
لغت نامه دهخدا
(خِبْ بی)
این کلمه جمع خبّیث است در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
هرنوت پلیدی پلید گرایی زشتخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیثین
تصویر خبیثین
جمع خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبقیات
تصویر خبقیات
تارایان زبانزد گیاهشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیئات
تصویر خطیئات
جمع خطیئه، بزه ها لغزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
کارهای نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیات
تصویر خفیات
جمع خفیه، پوشیده ها نهفته ها جمع خفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیثا
تصویر ربیثا
سریانی استنه (گویش بندری) گونه ای خردماهی که از آن ماهیانه پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبثاء
تصویر خبثاء
جمع خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان شده پنهان مخفی، جمع خبایا. مونث حبیث، جمع خبائث (خبایث) خبیثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینات
تصویر بینات
جمع بینه، راستگواهان جمع بینه دلیلهای آشکار براهین واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، دو مصراع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخبیرات
تصویر تخبیرات
جمع تخبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعات
تصویر طبیعات
جمع طبیعت، نهاد ها خویها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبیضه، سپید پوشان، نا نوشته ها سپید مانده ها، سپید گران جمع مبیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
ناپاکی، پلیدی
فرهنگ واژه فارسی سره