جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، رافع، راید، زبان گیر، ایشه، آیشنه، هرکاره، متجسّس، منهی
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، رافِع، رایِد، زَبان گیر، ایشِه، آیِشنِه، هَرکارِه، مُتَجَسِّس، مُنهی
دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساری. محلی است واقع در دامنۀ کوهستان و هوایش معتدل و مرطوب و مالاریائی میباشد. سکنه آن 800 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است آب آنجا از چشمه سار و محصول آنجا پنبه و غلات و توتون سیگار و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساری. محلی است واقع در دامنۀ کوهستان و هوایش معتدل و مرطوب و مالاریائی میباشد. سکنه آن 800 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است آب آنجا از چشمه سار و محصول آنجا پنبه و غلات و توتون سیگار و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سیاه کوه بخش بافت شهرستان سیرجان، واقع در هزارگزی جنوب خاوری بافت سر راه مالرو صوغان به کوشک. کوهستانی سردسیر، آب آن ازچشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سیاه کوه بخش بافت شهرستان سیرجان، واقع در هزارگزی جنوب خاوری بافت سر راه مالرو صوغان به کوشک. کوهستانی سردسیر، آب آن ازچشمه، محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
خبرک دیهی بزرگ است (بفارس)، (فارسنامۀ ابن بلخی ص 123)، حمداﷲ مستوفی آرد: خبرک و قالی دیهی است بحدود مرغزار قالی میوه اندک دارد و غلات فراوان، (از نزهه القلوب ج 3 چ لیدن ص 123)
خبرک دیهی بزرگ است (بفارس)، (فارسنامۀ ابن بلخی ص 123)، حمداﷲ مستوفی آرد: خبرک و قالی دیهی است بحدود مرغزار قالی میوه اندک دارد و غلات فراوان، (از نزهه القلوب ج 3 چ لیدن ص 123)
دهی است از دهستان قنقری پایین (سفلی) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 8هزارگزی خاور شوسۀ شیراز به اصفهان. این ده کوهستانی و سردسیر با 257 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات و میوه می باشد. شغل اهالی زراعت و باغبانی و از صنایع دستی قالی بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان قنقری پایین (سفلی) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 8هزارگزی خاور شوسۀ شیراز به اصفهان. این ده کوهستانی و سردسیر با 257 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات و میوه می باشد. شغل اهالی زراعت و باغبانی و از صنایع دستی قالی بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
شخصی را گویند که پیوسته خار بکشد. (آنندراج) (برهان قاطع). خارکن. کسی که در بیابان خار می کند و آن را برای فروش ببازار می آورد: من خارکشم تو بارکش باش من با تو خوشم تو نیز خوش باش. نظامی. چو بینند در گل خر خارکش. سعدی (بوستان). ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار که خرخارکش سوخته در آب و گل است. سعدی (گلستان). خارکشی را دیدم که پشتۀ خار فراهم آورده. (گلستان) ، شخص رنج کش. شخصی که بار ناملایمات کشد
شخصی را گویند که پیوسته خار بکشد. (آنندراج) (برهان قاطع). خارکن. کسی که در بیابان خار می کند و آن را برای فروش ببازار می آورد: من خارکشم تو بارکش باش من با تو خوشم تو نیز خوش باش. نظامی. چو بینند در گل خر خارکش. سعدی (بوستان). ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار که خرخارکش سوخته در آب و گل است. سعدی (گلستان). خارکشی را دیدم که پشتۀ خار فراهم آورده. (گلستان) ، شخص رنج کش. شخصی که بار ناملایمات کشد
نام سرودی و نوائی است از موسیقی و شخصی که سرود خارکش بدو منسوب است. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرای ناصری) : نوای خارکش از عندلیب نیست عجب که مدتی سر و کارش نبوده جز با خار. ظهیر فاریابی (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری). بلبل شوریده می گردید خوش پیش گل می گفت راه خارکش. عطار (از انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی)
نام سرودی و نوائی است از موسیقی و شخصی که سرود خارکش بدو منسوب است. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرای ناصری) : نوای خارکش از عندلیب نیست عجب که مدتی سر و کارش نبوده جز با خار. ظهیر فاریابی (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری). بلبل شوریده می گردید خوش پیش گل می گفت راه خارکش. عطار (از انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی)
سر موزه را گویند که آن کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند و آن در ماورأالنهر بیشتر متعارف است و عربی جرموق خوانند. (آنندراج) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). سر موزه که خرکش نیز گویند و به عربی جرموق نامند. (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). سرموزه و آن را خرکش گویند بعلت آنکه چون خار بر سر آن نشیند از بین می رود و در موزه فرو نمیرود. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 366)
سر موزه را گویند که آن کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند و آن در ماورأالنهر بیشتر متعارف است و عربی جرموق خوانند. (آنندراج) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). سر موزه که خرکش نیز گویند و به عربی جرموق نامند. (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). سرموزه و آن را خرکش گویند بعلت آنکه چون خار بر سر آن نشیند از بین می رود و در موزه فرو نمیرود. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 366)