جدول جو
جدول جو

معنی خبرچین - جستجوی لغت در جدول جو

خبرچین
کسی که گفتار، کردار یا اسرار کسی را برای دیگران نقل می کند، سخن چین، جاسوس
تصویری از خبرچین
تصویر خبرچین
فرهنگ فارسی عمید
خبرچین
((خَ بَ))
جاسوس، آن که رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند
تصویری از خبرچین
تصویر خبرچین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبرچینی
تصویر خبرچینی
سخن چینی، جاسوسی
فرهنگ فارسی عمید
سخن چین انیشه (جاسوس) آنکه رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارچین
تصویر خارچین
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خاربند، فلغند، کپر، چپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبرزین
تصویر نبرزین
(پسرانه)
نام فرماندار گرگان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
منحل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پابرچین
تصویر پابرچین
عمل آهسته راه رفتن چنانکه صدای پا شنیده نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورچین
تصویر بورچین
(دخترانه)
غزال، مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
برگزیدن، منتخب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارصین
تصویر خارصین
روی از توپال ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارچیدن
تصویر خارچیدن
محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیثین
تصویر خبیثین
جمع خبیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرویت
تصویر خبرویت
رمن ساختگی از خبره کار آزمودگی کار شناسی کاشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرشدن
تصویر خبرشدن
خبر شدن کسی. مطلع گشتن وی آگاهی یافتن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر چینی
تصویر خبر چینی
سخن چینی انیشگی عمل خبرچین جا سوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشند، باردان
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است که در هندوستان وچین می روید، شاخه های آن دراز و باریک و بشکل بوته و بلندیش تا دو متر می رسد، که برای خوشبو کردن اغذیه بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرزین
تصویر تبرزین
آلت و سلاح شکستن هیزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پابرچین
تصویر پابرچین
بدون سر و صدا، آهسته
پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
قسمت چین دار لباس در کمرگاه، نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبرزین
تصویر تبرزین
نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارچین
تصویر دارچین
درختی با شاخه های دراز و باریک و به شکل بوته، برگ های همیشه سبز، گل های سفید و خوشه ای و پوست قهوه ای رنگ که در مناطق گرمسیر می روید، پوست خشک شدۀ این درخت که به عنوان ادویه استفاده می شود و از آن اسانس می گیرند و در ساختن لیکورها نیز استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبرزین
تصویر طبرزین
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارچینه
تصویر خارچینه
موچین، دو انگشت اشاره و شست که با آن نیشگون می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبرزین
تصویر طبرزین
پارسی تازی گشته تبرزین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبرتین
تصویر کبرتین
منسوب به کبرت کبریتی گوگرد ین: (آنگاه خدای عزوجل اندر دوزخ آسیا سنگهای کبرتین باراند) (تفسیر کمبریج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرچین
تصویر کمرچین
جامه چین دار: (میکشد از بس درازی گیسوت در پای دل زلف پر چینت کمر چینی است بر بالای دل)، (سید اشرف) توضیح بهار عجم و بنقل از او آنندراج نوشته که کمر چین مخصوص هند است و در ولایت (ایران) این را عیب دانند چرا که آنرا لولیان و رقاصان می پوشند، چینی که بکمر قبا دهند: (حاجی مراد... کمر چین قبای... خود را تکان داد)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبرز، سر آمدان جمع مبرز در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخبر، پیامگویان گزارشگران دخشکر سانان دا کان جمع مخبر در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
((~. دَ))
دانه چیدن، برگزیدن، جمع کردن، تعطیل کردن، منحل کردن
فرهنگ فارسی معین
((تَ بَ))
نوعی سلاح به شکل تبر که در گذشه در پهلوی زین می بستند یا درویشان در دست می گرفتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورجین
تصویر خورجین
((خُ))
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارچین
تصویر دارچین
درختی است که بیشتر در هندوستان و چین می روید، جزو رده دولپه ای های جدا گلبرگ می باشد و همیشه سبز است. گل های منظم و سفید مایل به زرد دارد، پوست آن را هم که قهوه ای رنگ است دارچین می گویند که به عنوان نوعی ادویه خوشبو در بعضی از غذاهامی ریزند
فرهنگ فارسی معین