- خبرچین
- کسی که گفتار، کردار یا اسرار کسی را برای دیگران نقل می کند، سخن چین، جاسوس
معنی خبرچین - جستجوی لغت در جدول جو
- خبرچین ((خَ بَ))
- جاسوس، آن که رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سخن چینی، جاسوسی
سخن چین انیشه (جاسوس) آنکه رفتار و گفتار کسی را برای دیگران نقل کند جاسوس
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربست، خاربند، فلغند، کپر، چپر
خاربست، خاربند، فلغند، کپر، چپر
منحل کردن
عمل آهسته راه رفتن چنانکه صدای پا شنیده نشود
برگزیدن، منتخب کردن
روی از توپال ها
محافظت کردن
جمع خبیث
رمن ساختگی از خبره کار آزمودگی کار شناسی کاشناسی
خبر شدن کسی. مطلع گشتن وی آگاهی یافتن او
سخن چینی انیشگی عمل خبرچین جا سوسی
دو کیسه که از طرفی بهم یکی شده باشند، باردان
درختی است که در هندوستان وچین می روید، شاخه های آن دراز و باریک و بشکل بوته و بلندیش تا دو متر می رسد، که برای خوشبو کردن اغذیه بکار می رود
آلت و سلاح شکستن هیزم
بدون سر و صدا، آهسته
پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود
پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود
قسمت چین دار لباس در کمرگاه، نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است
ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
درختی با شاخه های دراز و باریک و به شکل بوته، برگ های همیشه سبز، گل های سفید و خوشه ای و پوست قهوه ای رنگ که در مناطق گرمسیر می روید، پوست خشک شدۀ این درخت که به عنوان ادویه استفاده می شود و از آن اسانس می گیرند و در ساختن لیکورها نیز استعمال می شود
تبرزین، نوعی تبر که بعضی درویشان به دست می گیرند، سلاحی به شکل تبر با دستۀ آهنی که هنگام سواری در کنار زین اسب آویزان می کردند، تبرزد
موچین، دو انگشت اشاره و شست که با آن نیشگون می گیرند
پارسی تازی گشته تبرزین
منسوب به کبرت کبریتی گوگرد ین: (آنگاه خدای عزوجل اندر دوزخ آسیا سنگهای کبرتین باراند) (تفسیر کمبریج)
جامه چین دار: (میکشد از بس درازی گیسوت در پای دل زلف پر چینت کمر چینی است بر بالای دل)، (سید اشرف) توضیح بهار عجم و بنقل از او آنندراج نوشته که کمر چین مخصوص هند است و در ولایت (ایران) این را عیب دانند چرا که آنرا لولیان و رقاصان می پوشند، چینی که بکمر قبا دهند: (حاجی مراد... کمر چین قبای... خود را تکان داد)
جمع مبرز، سر آمدان جمع مبرز در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مخبر، پیامگویان گزارشگران دخشکر سانان دا کان جمع مخبر در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
((خُ))
فرهنگ فارسی معین
کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند، خورجین، خرج، خرجین
درختی است که بیشتر در هندوستان و چین می روید، جزو رده دولپه ای های جدا گلبرگ می باشد و همیشه سبز است. گل های منظم و سفید مایل به زرد دارد، پوست آن را هم که قهوه ای رنگ است دارچین می گویند که به عنوان نوعی ادویه خوشبو در بعضی از غذاهامی ریزند