جدول جو
جدول جو

معنی خبردار - جستجوی لغت در جدول جو

خبردار
آنکه خبر از امری دارد: مطلع آگاه، فرمانی است که سرباز یا ورزشکار بر اثر آن باید دو کف پاها را بهم چسبانده راست و مستقیم بایستد بطوریکه سنیه پیش و شکم عقب و سر بالا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
خبردار
کسی که از امری خبر دارد، باخبر، مطلع، بااطلاع، آگاه، فرمان ایستادن به حالت خبردار، راست و منظم ایستاده برای ادای احترام، کنایه از جاسوس
تصویری از خبردار
تصویر خبردار
فرهنگ فارسی عمید
خبردار
باخبر، آگاه، وضع یا کیفیت ایستادن به حالت راست، پاها چسبیده به هم و دست ها چسبیده به پهل و و سر در حالت قایم
تصویری از خبردار
تصویر خبردار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاردار
تصویر خاردار
صاحب خار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر دار
تصویر خبر دار
ازد، بر پا، آژیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاردار
تصویر خاردار
دارای خار مثلاً گل خاردار، سیم خاردار، در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد، کرم خاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبردار
تصویر طبردار
بردارنده طبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاردار
تصویر خاردار
Prickly, Thistly, Thorny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
колючий , колючий
دیکشنری فارسی به روسی
stachelig, dornenreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
колючий , колючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
带刺的 , 带刺的 , 有刺的
دیکشنری فارسی به چینی
stekelig, doorntakig, doornig
دیکشنری فارسی به هلندی
หนาม , เต็มไปด้วยหนาม , มีหนาม
دیکشنری فارسی به تایلندی
شائكٌ , شوكيٌّ , شوكيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
काँटेदार , कांटेदार , कांटेदार
دیکشنری فارسی به هندی
קוצני , קוצני , קוצני
دیکشنری فارسی به عبری
가시가 있는 , 가시가 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
ndefu, wenye miiba, yenye miiba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
কাঁটাযুক্ত , কাঁটাযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
کانٹے دار , کانٹے دار , کانٹے دار
دیکشنری فارسی به اردو
باردار میوه دار. (صفت. بردن) در ترکیب آید بمعنی برنده حامل: فرمانبردار نامبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردار
تصویر بردار
پسوند متصل به واژه به معنای بردارنده مثلاً باربردار، پسوند متصل به واژه به معنای قابل مثلاً شوخی بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردار
تصویر بردار
برنده، حامل، در ریاضیات خط شعاع، خط حامل در فیزیک و مکانیک، وکتور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبردار شدن
تصویر خبردار شدن
مطلع شدن، بیدار شدن، اطلاع یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهردار
تصویر مهردار
(پسرانه)
دارنده مهر و محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
گزارشگر، نودادنویس
فرهنگ واژه فارسی سره