نام سکه ای (= محله) بوده است به بخارا که نهر ’بیکند’ از نهر بزرگ شهر (= نهری که از رود سند جدا میشد) نزدیک آغاز ’سکه ختع’ گرفته میشد و بعضی ازربض را مشروب می کرد و در نو کنده آب آن کم میشد. (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 96)
نام سکه ای (= محله) بوده است به بخارا که نهر ’بیکند’ از نهر بزرگ شهر (= نهری که از رود سند جدا میشد) نزدیک آغاز ’سکه ختع’ گرفته میشد و بعضی ازربض را مشروب می کرد و در نو کنده آب آن کم میشد. (از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 96)
فرونشستن زمین. پست شدن زمین. انخفاض یافتن آن. بصورت خبت درآمدن زمین. (از معجم الوسیط) ، پوشیده شدن نام کسی. در تواری و پنهانی رفتن نام کسی. فرو نشستن نام کسی. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط)
فرونشستن زمین. پست شدن زمین. انخفاض یافتن آن. بصورت خبت درآمدن زمین. (از معجم الوسیط) ، پوشیده شدن نام کسی. در تواری و پنهانی رفتن نام کسی. فرو نشستن نام کسی. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط)
نام صحرایی است بین مکه و مدینه که آنرا خبت الجمیش نیز میگویند. (معجم البلدان یاقوت). رجوع به خبت الجمیش شود قریه ای است از قرای زبید بیمن. (از یاقوت در معجم البلدان) (از منتهی الارب)
نام صحرایی است بین مکه و مدینه که آنرا خبت الجمیش نیز میگویند. (معجم البلدان یاقوت). رجوع به خبت الجمیش شود قریه ای است از قرای زبید بیمن. (از یاقوت در معجم البلدان) (از منتهی الارب)
زمین بدون سنگلاخ که در آن شن ریزه باشد. (از یاقوت در معجم البلدان) ، زمین گود وسیع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از لسان العرب) : ’نزلوا فی خبت من الارض’. (از اقرب الموارد) ، زمین صاف در بیابان پر از سنگ سیاه حره. (بنابر قول ابوعمر و بنقل یاقوت در معجم البلدان) ، زمین فرورفته و مشکلی که چون از آن برآمدن حاصل آید بزمین صاف و سهل رسند. (از معجم البلدان یاقوت). ج، خبوت، اخبات، گودالی که در آن ریگ باشد. (از معجم الوسیط). ج، خبوت، اخبات، درۀ طولانی که در آن نباتی از نوع عضاء باشد. (معجم الوسیط) (معجم البلدان)
زمین بدون سنگلاخ که در آن شن ریزه باشد. (از یاقوت در معجم البلدان) ، زمین گود وسیع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از لسان العرب) : ’نزلوا فی خبت من الارض’. (از اقرب الموارد) ، زمین صاف در بیابان پر از سنگ سیاه حره. (بنابر قول ابوعمر و بنقل یاقوت در معجم البلدان) ، زمین فرورفته و مشکلی که چون از آن برآمدن حاصل آید بزمین صاف و سهل رسند. (از معجم البلدان یاقوت). ج، خبوت، اخبات، گودالی که در آن ریگ باشد. (از معجم الوسیط). ج، خبوت، اخبات، درۀ طولانی که در آن نباتی از نوع عضاء باشد. (معجم الوسیط) (معجم البلدان)
سخت و درازگردن شدن اسب. (منتهی الارب). درازگردن شدن با سختی آن. (تاج المصادر بیهقی). دراز شدن گردن کسی با سختی بیخ آن. (از اقرب الموارد). نبیذ ساختن. (از ناظم الاطباء)
سخت و درازگردن شدن اسب. (منتهی الارب). درازگردن شدن با سختی آن. (تاج المصادر بیهقی). دراز شدن گردن کسی با سختی بیخ آن. (از اقرب الموارد). نبیذ ساختن. (از ناظم الاطباء)
نام تیره ای از قبیلۀ همدان. و کلمه تبع که لقب ملوک یمن است تحریفی ازین کلمه است. (از اعلام المنجد). - ذوبتع، لقب بعضی از ملوک حمیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بتع شود
نام تیره ای از قبیلۀ همدان. و کلمه تبع که لقب ملوک یمن است تحریفی ازین کلمه است. (از اعلام المنجد). - ذوبَتع، لقب بعضی از ملوک حمیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بتع شود
جمع واژۀ ابتع. و ابتعون نیز جمع بتع است و در تأکید گویند: جاؤا کلهم اجمعون اکتعون ابصعون ابتعون. و این هم از اتباع اجمعون است که بدون ذکر آن مذکور نشود و بعد از ذکر اجمعون در تقدیم و تأخیر همه برابر است: و جأت النساء کلهن جمع کتع بصع، بتع. (از منتهی الارب). جمع واژۀ ابتع: گویند جأت النساء کلهن جمع کتع بصع بتع. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ ابتع. و ابتعون نیز جمع بُتَع است و در تأکید گویند: جاؤا کلهم اجمعون اکتعون ابصعون ابتعون. و این هم از اتباع اجمعون است که بدون ذکر آن مذکور نشود و بعد از ذکر اجمعون در تقدیم و تأخیر همه برابر است: و جأت النساء کلهن جُمَعَ کتعَ بصعِ، بُتع. (از منتهی الارب). جَمعِ واژۀ ابتع: گویند جأت النَساء کلهن جُمعَ کُتعَ بُصع بتعَ. (از اقرب الموارد)
نبید انگبین. (مهذب الاسماء). نبیذ عسلی. و از آن است گفتۀ ابوموسی اشعری: شراب مدینه از خرمای تازه است و شراب اهل فارس از انگور و شراب اهل یمن بتع است که از عسل باشد. (از اقرب الموارد). نبیذ تند از شهد یا عصارۀ انگور. (آنندراج) (منتهی الارب). نوعی نبید که مردم یمن کنند از خرمای تازه. (ابن البیطار). بلغت اهل بربر شرابی است مست کننده، بعضی گوینداز عسل و بعضی گویند از خرمای تر سازند. (برهان قاطع).
نبید انگبین. (مهذب الاسماء). نبیذ عسلی. و از آن است گفتۀ ابوموسی اشعری: شراب مدینه از خرمای تازه است و شراب اهل فارس از انگور و شراب اهل یمن بتع است که از عسل باشد. (از اقرب الموارد). نبیذ تند از شهد یا عصارۀ انگور. (آنندراج) (منتهی الارب). نوعی نبید که مردم یمن کنند از خرمای تازه. (ابن البیطار). بلغت اهل بربر شرابی است مست کننده، بعضی گوینداز عسل و بعضی گویند از خرمای تر سازند. (برهان قاطع).