جدول جو
جدول جو

معنی خباند - جستجوی لغت در جدول جو

خباند
(خَ نِ)
ج ، خبندی. رجوع به خبندی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باند
تصویر باند
نوار دراز پارچه ای که برای بند آوردن خون ریزی، محفوظ نگه داشتن زخم یا بی حرکت نگه داشتن اندام، روی قسمت آسیب دیده بسته می شود، گروهی از افراد که برای انجام اعمال غیرقانونی، سازمان یافته اند، مسیرهای موازی در جاده که به وسیلۀ نرده یا خط کشی متمایز شده اند، بلندگوهای وسایل صوتی و تصویری
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نِ)
جمع واژۀ بخنداه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زنان تمام ساق کامل اندام و ساق پرگوشت. (از آنندراج). بخاد. (اقرب الموارد). و رجوع به بخنداه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام دیهی است بر یک فرسخ ونیمی سمرقند و از آنجاست خذاندی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام قریه ای است بنزدیکی سمرقند و بین آن و سمرقند دو فرسخ راه است. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
خسته بند، (یادداشت مؤلف)، پارچه ای لطیف و تمیز که زخم را بدان بندند، بافته که عضو شکسته و یا خسته را پس از پانسمان و دواگذاری بدان بندند که از گرد و خاک و هوا محفوظ بماند
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام وادیئی است به یمن در عربستان. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از یاقوت در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
درنوشتن جامه و دوختن آن تا کوتاه شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس) (از البستان) (از لسان العرب). تو گذاشتن پارچه. لاگذاشتن پارچه برای کوتاه کردن آن، پنهان کردن غذا برای روز سختی. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (ازتاج العروس) (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (از البستان) ، خبن در شعر عبارت از حذف جزء ثانی در شعر است وقتی که ساکن باشد. (از اقرب الموارد) ، مخفی کردن شی ٔ. (از معجم الوسیط)
مصدر دیگر خبان است. رجوع به خبان شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دستۀ جاروب و چوبی بلند که جاروب بدان بندند و دیوار و سقف را پاک کنند. (از ناظم الاطباء). چوب جارو. دستۀ جارو. چون در سابق جاروهایی مثل امروز نبود (یعنی برسهای با دستۀ بلند) که با آن بتوان سقف ها را پاک کرد، غالباً چوبهای طویلی را به انتهای جاروب ها می بستند و بوسیلۀ آن سقفها ونقاطی را که دسترس نبود جاروب و گردگیری میکردند
لغت نامه دهخدا
تصویری از باند
تصویر باند
پارچه ای لطیف وتمیز که با آن زخم را میبندند، لفافه، نوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باند
تصویر باند
نوار، رشته، محل فرود هواپیما، باند فرودگاه، دسته، گروه، باند دزدان
فرهنگ فارسی معین
جماعت، جمعیت، جوخه، حزب، دسته، گروه، هیات، خطسیر، گذرگاه، فرودگاه، مطار، نوار، رشته، لفافه، موج رادیو، طول موج، هر یک از بلندگوهای سیستم صوتیتصویری
فرهنگ واژه مترادف متضاد