- خبازی
- نان پزی
معنی خبازی - جستجوی لغت در جدول جو
- خبازی
- نانوایی، نان پزی، شغل و عمل خباز
- خبازی
- پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، توله، نخیلک، نان کلاغ
- خبازی ((خَ بّ))
- نانواگری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مهره فروش، مهره های در رشته کشیده شده، مهره و آئینه و قرقره و دگمه کردن و گردن بند فروش
جایی که در آن مهره، گردنبند، آینه، شانه، عطر، جوراب، زینتآلات زنانه و مانند آن فروخته می شود
هر کاری که مایه سرگرمی باشد، رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی، کار تفریحی، لهو لهب
نان پز، نانوا
نانوا، آنکه نان می پزد و می فروشد، نان فروش
فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح، ورزش، اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن، قمار کردن، بیهوده، عبث
بازی کردن: چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
بازی دادن: کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
بازی کردن: چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
بازی دادن: کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح، فعالیت ورزشی، قمار، اجرای نقش در یک نمایش یا یک فیلم. مجازاً کار بیهوده، فریب و نیرنگ
Spiel
permainan
لعيبٌ
mchezo