جدول جو
جدول جو

معنی بازی

بازی
فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح، فعالیت ورزشی، قمار، اجرای نقش در یک نمایش یا یک فیلم. مجازاً کار بیهوده، فریب و نیرنگ
تصویری از بازی
تصویر بازی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بازی

بازی

بازی
هر کاری که مایه سرگرمی باشد، رفتار کودکانه و غیر جدی برای سرگرمی، کار تفریحی، لهو لهب
فرهنگ لغت هوشیار

بازی

بازی
فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح، ورزش، اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن، قمار کردن، بیهوده، عبث
بازی کردن: چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
بازی دادن: کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
بازی
فرهنگ فارسی عمید